خطبه های حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
خطبه هاى آن حضرت
(1) خطبته علیه السلام فى استنفار الناس الى الجمل
الحمدلله العزیز الجبار الواحد القهار الکبیر المتعال ، سواء منکم من اسر القول ، و من جهر به و من هو مستخف باللیل و سارب بالنهار، احمده على حسن البلاء، و تظاهر النعماء، و على ما احببنا و کرهنا، من شدة و رخاء
و اشهدان لااله الاالله ، و حده لاشریک له ، و ان محمدا عبده و رسوله ، امتن علینا بنبوته و اختصه برسالته و انزل علیه وحیه ، و اصطفاه على جمیع خلقه ، و ارسله الى الانس و الجن ، حین عبدت الاوثان و اطیع الشیطان ، و جحد الرحمان ، فصلیث الله علیه و اله و جزاه افضل ما جزى المرسلین
اما بعد، فانى لااقول ، لکم الا ما تعرفون ان ، امیرالمؤمین على بن ابى طالب ارشد الله امره و اعز نصره ، بعثنى الیکم یدعوکم الى الصواب و الى العمل بالکتاب و الجهاد فى سبیل الله ، و ان کان فى عاجل ذاک ما تکرهون فان فى اجله ما تحبون ، ان شاء الله
و قد علمتم ان علیا صلى مع رسول الله صلى الله علیه و آله وحده ، و انه یوم صدق به لفى عاشرة من سنة ثم شهد مع رسول الله جمیع مشاهده ، و کان من اجتهاده فى مرضات الله و طاعة رسوله و اثارة الحسنة فى الاسلام ما قد بلغکم .
و لن یزل رسول الله راضیا عنه حتى غمضه بیده و غسله وحده ، والملائکة اعوانه ، و الفضل ابن عمه ینقل الیه الماء، ثم ادخله حفرته ، و اوصاه بقضاء، دینه و عداته ، و غیر ذلک من من الله علیه .
ثم و الله ما دعاهم الى نفسه ، و لقد تداک الناس علیه تداک الابل الهیم عند ورودها فبایعوه طائهین ثم نکث منهم ناکثون بلاحدث احدثه و لاخلاف اتاه ، حسدا له و بغیا علیه فعلیکم عباد الله بتقوى الله و الجد و الصبر و الاتسقامة بالله و الخوف الى مادهاکم الیه امیرالمؤمنین
عصمنا الله و ایاکم بما عصم به اولیاءه و اهل طاعته و الهمنا و ایاکم تقواه ، و اعاننا و ایاکم على جهاد اعدائه ، استغفرالله العظیم لى و لکم
(1) خطبه آن حضرت براى تحریض مردم به جنگ جمل
سپاس خدائى را سزاست که استوار و قدرتمند و یگانه و توانا و بزرگ و برتر است ، براى شما مساوى است که سخن را آرام گوئید یا بلند بر زبان آورید، و آنکه در تاریکى شب پنهان شده ، و در روشنائى روز حرکت مى کند، او را سپاه مى گویم ، بر آزمایش نیکو و نعمتهاى پیاپى بر آنچه دوست داشته و زشت مى شماریم ، از سختى و آسایش .
و گواهیم مى دهم که معبودى جز خداوند نبوده ، یگانه است ، و شریکى ندارد، و محمد بنده و فرستاده اوست ، خداوند به نبوت او بر ما منت نهاد، و به رسالتش مخصوص گرداند، و وحیش را بر او نازل کرد و او را بر تمامى موجودات برگزید، و در زمانیکه بتها پرستیده ، و شیطان اطاعت و خداوند انکار مى شد، او را به سوى جن و انس فرستاد، درود خدا بر او و برخاندانش باشد، و برترین پاداش پیامبران را به او عطا نماید.
اما بعد، من چیزى نمى گویم ، جز آنچه شما مى دانید، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب که خداوند او را به امرش ارشاد و یاریش نیرومند گرداند، مرا به سوى شما فرستاده ، شما را به سوى راه نیک و عمل به کتاب و جهاد در راه خدا مى خواند، و اگر چه هم اکنون آنرا ناپسند، مى شمارید، اما بخواست خدا در آینده ، محبوب شما خواهد بود.
و مى دانید که على علیه السلام به تنهایى نماز گزارد، و در روزى که او را تصدیق کرد در سن هجده سالگى بود، آنگاه در تمامى جنگها با ایشان شرکت کرد، و از تلاشش در کسب خشنودى خدا و اطاعت پیامبر و ارزشهایش در اسلام همه آگاهى دارید.
و همواره پیامبر از او راضى بود، تا آنگاه که چشمان او را با دست خویش بر هم نهاد، و به تنهائى او را غسل داد، در حالیکه فرشتگان او را یارى کرده و پسر عمویش فضل برایش آب مى آورد، آنگاه او را داخل قبر خود نهاد، و پیامبر در قضاء دیون و وعده هایش به او وصیت کرد، و دیگر امورى که خدا بر او منت نهاده است .
و سوگند به خدا که آنان را به سوى خود نخواند، و مردم همانند شتران خشمگین هنگام وارد شدن ، بر آب بر او هجوم آوردند، و آزادانه با او بیعت کردند، آنگاه گروهى پیمانشان را شکستند، در حالیکه چیزى را بدعت نگذارد، و خلافى را مرتکب نشد، بلکه به خاطر حسادت با او و تجاوز نمودن بر او.
پس اى بندگان خدا بر شما باد به تقواى الهى و تلاش صبر و یارى گرفتن از خدا و حرکت به سمتى که امیرالمومنین شما را به آن جهت خوانده است .
خداوند ما و شما را حفاظت کند به آنچه اولیاء و فرمانبرداران خود را حفاظت کرده است و به ما و شما تقواى خود را الهام کند؛ و ما و شما را در جهاد با دشمنانش یارى گرداند، و براى خود و شما از خداوند بخشش را خواستارم .
(2) خطبته علیه السلام فى استنفار اهل الکوفة الى الجمل
روى ان علیا علیه السلام بعث الى الکوفة الحسن ابنه علیه السلام و بعض اصحابه ، و معهم کتاب الى اهل الکوفة
فلما دخل الحسن علیه السلام و عمار الکوفة اجتمع الیهما الناس فقام الحسن علیه السلام فاستقر الناس ، فحمدالله و صلى على رسوله ثم قال :
ایها الناس ! انا الى الله و الى کتابه و سنة رسوله و الى افقه من تفقه من المسلمین و اعدل من تعدلون ، و افضل من تفضلون و اوفى من تبایعون ، من لم یعیه القرآن ، و لم تجهله السنة و لم تقعد به السابقة ، الى من قربة الله الى رسوله قرابتین ، قرابة الدین ، و قرابة الرحم ، الى من سبق الناس الى کل مآثرة
الى من کفى الله به رسوله ، و الناس متخادلون ، فقرب منه و هم متباعدون ، و صلى معه وهم به مشرکون و قاتل معه و هم منهزمون ، و بارز معه و هم مجمحون و صدقه و هم مکذبون ، و الى من لم ترد له رایة و لاتکافى ، له سابقة
و هو یساءلکم النصر و یدعوکم الى الحق ، و یساءلکم بالمسیر الى ، لتوازروه ، وتنصروه على قوم نکثوا بیعته ، و قتلوا اهل الصلاح من اصحابه ، و مثلوا بعمال ، و انتهبوا بیت ماله
فاشخصوا الیه رحمکم الله فمروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، و احضروا بما یحضر به الصالحون
(2) خطبه آن حضرت براى تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
روایت شده : امیرالمؤمین علیه السلام امام حسن علیه السلام و چند نفر از اصحابش را براى یارى خواستن به همراه نامه اى به سوى کوفه فرستاد.
هنگامى که اما حسن علیه السلام به همراه عمار وارد کوفه شد، مردم دور ایشان اجتماع کردند، امام در اجتماعشان حضور یافت ، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم ! ما آمده ایم ، تا شما را دعوت کنیم ، به خدا و کتابش ، و سنت پیامبرش ، و به فقیه ترین فقیه مسلمانان ، و عادلترین کسى که شما آنان را عادل مى شمارید، و برترین کسى که شما را برتر مى دانید، و باوفاترین کسى که با او بیعت کرده اید، آن کس که فهم قرآن او را عاجز نکند، و چیزى از سنت بر او پوشیده نیست ، و کسى بر او سبقت نگرفته است ، به سوى کسى که خداوند از دو جهت او را به پیامبرش نزدیک گرداند، نزدیکى از جهت دین و از جهت خویشاوندى ، کسى که در هر نیکى بر مردم پیشى گرفته است .
به سوى کسى که خداوند به وسیله او پیامبرش را کفایت کرد در حالیکه مردم او را خار مى کردند، به او نزدیک شد در حالیکه مردم از او دور بودند، با او نمازگزارد، درحالیکه مردم مشرک بودند، با او جنگید در حالیکه مردم فرار مى کردند، با او مبارزه کرد در حالکیه مردم اکراه داشتند او را تصدیق کرد در حالى که مردم او را تکذیب مى کردند، به سوى کسى که پرچمى را باز نگرداند، و کسى بر او سبقت نگرفته است .
و او از شما یارى مى خواهد و شما را به سوى حق مى خواند، و از شما مى خواهد که به سوى او بروید، تا او را بر گروهى که بیعتش را شکسته و نیکان اصحابش را کشتند و کارگزارانش را کنار زدند، و بیت المالش را غارت کردند، یارى کنید.
پس به سوى او بروید، خداوند شما را رحمت کند، پس امر به معروف و نهى از منکر کنید، و همانند صالحان در پیشگاهش حاضر شوید.
(3) خطبته علیه السلام فى غزوة الجمل ، لتحریض الناس الى الجهاد
یا ایها الناس ! اجیبوا دعوة امیرکم ، و سیروا الى اخوانکم ، فانه سیوجد لهذا الامر من ینفر الیه ، و الله لان یلیه اولوالنهى امثل فى العاجلة و خیر فى العاقبة فاجیبوا دعوتنا و اعینونا على ما ابتلینا به و ابتلیتم
(3) خطبه آن حضرت در جنگ جمل براى تحریض مردم به جنگ
اى مردم ! دعوت فرمانده خود را بشنوید، و به سوى برادرانتان بروید، بزودى کسى این حکومت را به دست مى گیرد که به سوى او کوچ مى کنید، به خدا سوگند، اگر دانایان و عاقلان سرپرستى این حکومت را به عهده گیرند، در این دنیا بهتر و در آخرت نیکوتر است ، پس دعوت ما را بپذیرید، و ما را یارى کنید، در آنچه شما و ما به آن دچار شده ایم .
(4) خطبته علیه السلام لحتریض اهل الکوفة الى الجمل
ایها الناس ! ان امیر المؤمنین یقول : انى خرجت مخرجى هذا ظالما او مظلموما، و انى اذکرالله عزوجل رجلا رعى الله حقا الا نفر فان کنت مظلوما اعاننى و ان کنت ظالما اخذ منى و الله ان طلحة و الزبیر لاول من بایعنى و اول من غدر فهل ، استاءثرت بمال او بدلت حکما فانفروا فمروا بمعروف و انهوا عن منکر
(4) خطبه آن حضرت براى تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
اى مردم ! امیرالمؤمنین علیه السلام مى گوید: من در این راه حرکت کرده ام ، خواه ظالمانه و خواه مظلومانه ، و من خداوند را به یاد مى آورم ، بارى مردى که حقى را بر خداوند قائل است جز آنکه کوچ کند، اگر من مظلوم هستم مرا یارى کنید، و اگر ظالم هستم حقم را از من بگیرد، و سوگند به خدا که طلحه و زبیر اولین کسانى هستند که با من بیعت کردند، و اولین کسانى نیز مى باشند، که به من مکر و حیله زدند، آیا مالى را براى خود برداشته ام ، یا حکمى را تغییر داده ام ، پس کوچ کنید، و به کار نیک امر و از کار زشت باز دارید.
(5) خطبته علیه السلام لاستنفار اهل الکوفة الى حرب الجمل
ایها الناس ، انه قد کان من امیرالمؤمنین علیه السلام ، ما تکفیکم جملته و قد اتیناکم مستنفرین لکم لانکم جبهة الامصار و رؤ ساء العرب (17)
و قد کان من نقض طلحة و الزبیر بیعتهما و خروجهما بعائشة ما قد بلغکم ، و هو ضعف السناء (18) و ضعف راءیهن و قد قال الله تعالى : الرجال قوامون على النساء (19)
و ایم الله لو لم ینصره احد لرجوت ان یکون له فیمن اقبل معه من المهاجرین و الانصار و من یعبث الله له من نجباء الناس کفایة فانصروا الله ینصرکم
(5) خطبه آن حضرت براى تحریض اهل کوفه به جنگ جمل
اى مردم ! امیرالمومین در گذشته تمامى شما را یارى نمود، و هم اکنون آمده ایم تا شما را به سوى او بخوانیم ، چرا که شما پیشواى شهرها و رؤ سا عرب هستید.
و خبر بیعت شکستن طلحه و زبیر و خروجشان به همراه عایشه به شما رسیده است و آن ناشى از ضعف زنان و ضعف عقیده ایشان مى باشد و خداوند فرموده : مردان بر زنان تفوق دارند.
و به خدا سوگند مى خورم اگر کسى او را یارى نکند، در میان مهاجرین و انصار که براى یارى او مى آیند، و آنانکه خداوند از انسانهاى پاک که براى او مى فرستد، براى او کافى ، مى باشد، خداوند را یارى کنید، تا شما را یارى کند.
(6) خطبته علیه السلام فى تحریض الناس لنصرة على علیه السلام
لما بلغ امیرالمؤمین علیه السلام ما کان من امر ابى موسى فى تخذیل الناس عن نصرته ، انفذ الحسن علیه السلام و الاشتر و عمار الى الکوفة
لما دخلوا المسجد صعد الحسن علیه السلام المنبر فحمدالله و اثنى علیه و ذکر جده فصلى علیه ثم قال :
ایها الناس ! ان علیا امیرالمؤمنین باب هدى ، فمن دخله اهتدى و من خالفه تردى
(6) خطبه آن حضرت در تحریض مردم به یارى پدرش
هنگامى که حضرت على علیه السلام خبر رسید که ابو موسى اشعرى مردم کوفه را از یارى برحذر مى دارد، امام حسن علیه السلام و مالک اشتر و عمار یاسر را به سوى او فرستاد.
هنگامى که داخل مسجد شدند امام بالاى منبر رفت ، و چنین فرمود:
اى مردم ! على علیه السلام راه هدایت است هر که داخل آن شود، هدایت یافته ، و هر که مخالفت کند هلاک مى گردد.
(7) خطبته علیه السلام فى تحریض الناس لنصرة على علیه السلام
رویانه لما سار على علیه السلام من المدینة الى فید، بعث الحسن علیه السلام و عمار و ابن عباس الى الکوفة لما دخلوا المسجد صعد الحسن بن على علیه السلام المنبر، فحمدلله و اثنى علیه ، ثم ذکر جده فصلى علیه و ذکر فضل ابیه و سابقته و قرابته برسول الله صلى الله علیه و آله و انه اولى بالامر من غیره ثم قال :
معاشر الناس ! ان طلحة و الزبیر قد بایعا علیا طائعین غیر مکرهین ثم نفروا و نکثا بیعتهما له فطوبى لمن خف فى مجاهدة من جاهده ، فان الجهاد معه کالجهاد مع النبى صلى الله علیه و آله
(7) خطبه آن حضرت در تحریض مردم به یارى پدرش
روایت شده : هنگامى که على علیه السلام از مدینه حرکت کرد به نزدیک شهر کوفه رسید، امام حسن علیه السلام و عمار و ابن عباس را براى جلب حمایت مردم به کوفه فرستاد، هنگامیکه داخل مسجد شدند امام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى الهى را گفت ، آنگاه نام پیامبر را ذکر کرد و بر او درود فرستاد، و فضیلت پدرش و سابقه او در اسلام و نزدیکى اش به پیامبر را یادآورى نمود، و اینکه او به خلافت از همه شایسته تر است آنگاه گفت :
اى مردم ! طلحه و زبیر آزادانه و بدون اجبار و اکراهى بیعت کردند، آنگاه کوچ کرده و بیعتشان را شکستند، خوشا به حال آن که در نبرد با کسانیکه به مبارزه با او آمده اند، سبکبال حرکت کند، چرا که جهاد با او جهاد با پیامبر است .
(8) خطبته علیه السلام فى تحریض الناس لنصرة على علیه السلام
لما بلغ امیرالمؤمنین علیه السلام خطبة عبدالله بن الزبیر قال لولده الحسن علیه السلام : قم یا بنى فاخطب فحمدالله و اثنى علیه و قال :
ایها الناس ! قد بلغنا مقالة ابن الزبیر، و قد کان و الله ابوه یتجنى على عثمان الذنوب و قد ضیق علیه البلاد حتى قتل ، و ان طلحة راکز رایته على بیت ماله و هو حى
و اما قوله : ان علیا ابتز الناس امورهم ، فانه اعظم حجة لابیه ، زعم انه بایعه بیده و لم یبایعه بقلبه ، فقد اقر بالبیعة و ادعى الولیجة فلیاءت على ما ادعاه ببرهان و انى له ذلک ؟!
و اما تعجبه من تورد اهل الکوفة على اهل البصرة فما عجبه من اهل حق توردوا على اهل الباطل ؟ و لمرى و الله لیعلمن اهل البصرة ، فمیعاد ما بیننا و بینهم یوم نحاکمهم الى الله ، فیقضى الله بالحق و هو خیر الفاصلین
(8) خطبه آن حضرت در تحریض مردم به یارى پدرش
هنگامى که سخنان عبدالله بن زبیر (در مورد نسبت دادن قتل عثمان به امام ) به حضرت على علیه السلام رسید، به امام حسن علیه السلام فرمود: اى پسرم برخیز و خطبه اى بخوان ، امام پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم ! سخن عبدالله بن زبیر بما رسید، و سوگند به خدا آنگاه که شهرها بر عثمان تنگ گردیده بود، پدرش گناهانى را بى دلیل به او نسبت مى داد، تا اینکه کشته شد، در حالیکه طلحه در زمان او پرچمش را در بیت المال او قرار داده بود.
اما سخن او: على امور مردم را متشتت ساخت ، این مطلب بزرگترین حجت بر پدر اوست ، مى پندارد که با دست بیعت کرده ولى با قلب بیعت ننموده ، در حالیکه به بیعت اقرار کرده و ادعاى دوستى نموده باید براى سخنش دلیل بیاورد، و چگونه قادر بر این کار خواهد شد.
و اما تعجب او از اینکه مردم کوفه بر مردم بصره غالب شوند، تعجبى ندارند، که اهل حق باطل غالب شوند و به خدا سوگند، به جانم قسم مى خورم ، که مردم بصره حق را خواهند دانست ، وعده ما و آنان روزى است که ما در پیشگاه خدا آنان را به محاکمه مى کشانیم ، و خداوند با حق حکم مى کند، و او بهترین حکم کنندگان است .
(9) خطبته علیه السلام فى فضل اهل بیت
روى انه لما فرغ على بن ابیطالب علیه السلام من حرب الجمل ، عرض له مرض حضرت الجمعة فتاءخر عنها، و قال لابنه الحسن : انطلق یا بنى فاجمع بالناس فاقبل الحسن علیه السلام الى المسجد فما استقر على المنبر حمدالله و اثنى علیه و تشهد و صلى على رسول الله صلى الله علیه و آله ثم قال :
ایها الناس ! ان الله اختارنا لنفسه ، و ارتضانا لدینه ، و اصطفانا على خلقه ، و انزل علینا کتابه و وحیه و ایم الله لاینقصنا احد من حقنا شیئا الا انتقصه الله من حقه فى عاجل دنیاه و اخرته ، و لایکون علینا دولة الا کانت لنا العاقبة و لتعلمن نباءه بعد حین .
ثم جمع بالناس و بلغ اباه کلامه ، فلما انصرف الیه ابیه علیه السلام نظر الیه ، فما ملک عبرته انسالت على خدیه ثم استدناه الیه فقبل بین عینیه و قال : بابى انت و امى ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم
(9) خطبه آن حضرت در فضیلت اهل بیت
روایت شده : هنگامى که امام على علیه السلام از جنگ جمل فارغ شد، بیمار گردید، روز جمعه و انجام نماز جمعه فرا رسید، از اینرو به پسرش امام حسن علیه السلام فرمود: اى پسرم نماز جمعه را همراه مردم به جاى آور، امام به مسجد رفت ، آنگاه که بر منبر قرار گرفت حمد و ثناى الهى گفت و بر پیامبر درود فرستاد، سپس فرمود:
اى مردم ! خداوند ما را براى خود اختیار کرد، و براى دینش به ما خشنود شد، و بر مخلوقاتش ما را برگزید، و کتاب و وحیش را بر ما نازل فرمود، و سوگند به خدا کسى از حق ما چیزى را نخواهد کاست ، جز آنکه خداوند در این دنیا در جهان دیگر از حقش مى کاهد، دولتى بر علیه ما حکومت نمى کند، جز آنکه سرانجام به نفع ما خواهد بود، و خبر آنرا بزودى خواهید دانست .
آنگاه نماز جمعه را خواند، سخنان ایشان به گوش پدرش هنگامى که بازگشت و چشمانش پر از اشک شد، و او را در بغل گرفت و بین چشمان آن حضرت را بوسید، و گفت : پدر و مادرم فدایت باد، فرزندانى که بعضى از بعضى دیگرند، و خداوند شنوا و دانا است .
(10) خطبته علیه السلام فى صفین لتحریض الناس الى الجهاد
الحمد لله لا اله غیره ، وحده لاشریک له ، و اثنى علیه بما هو اهله ، ان مما عظم الله علیکم من حقه و اسبغ علیکم من نعمه ما لایحصى ذکره ، ولایؤ دى شکره ولایبلغه ، صفة و لاقول
و نحن انما غضبنا لله و لکم ، فانه من علینا بما هو اهله ان نشکر فیه الاءه و بلاءه و نعماءه قولا یصعد الى الله فیه الرضا و تنتشر فیه عارفة الصدق ، یصدق الله فیه قولنا، و نستوجب فیه المزید، من ربنا، قولا یزید، ولا یبید.
فانه لم یجتمع قوم قط على امر واحد الا اشتد امرهم و استحکمت عقدتهم ، فاحتشدوا فى قتال عدوکم معاویة وجنوده ، فانه قد حضر، و لاتخاذلوا فان الذلان یقطع نیاط القلوب و ان الاقدام على الاسنة نجدة و عصمة لانه لم یمتنع قوم قط الا رفع الله عنهم العلة و کفاهم جوانح الذلة و هداهم الى معالم الملة
و الصح تاءخذ منه ما رضیت به و الحرب یکفیک من انفاسها جرع
(10) خطبه آن حضرت در جنگ صفین براى تحریض مردم به جنگ
سپاس خداى را سزاست که معبودى جز او نمى باشد، یگانه بوده و شریکى ندارد، و او را ثنا مى گویم آنگونه که سزاوار آنست ، از آنچه خداوند از حقش بر شما برتر گردانید، و نعمتهایش که بر شما گسترده گرداند، آنچه نامش به شمارش در نیاید، و شکرش ادا نشود، و وصف و قولى به او نرسد.
و ما در راه خداوند براى شما غضبناک شدیم ، چرا که خداوند بر ما منت نهاد آنگونه که او سزاوار آنست ، تا نعمتها و عطاها و بخششهایش را شکر گزاریم ، سخنى که در آن رضا و خشنودى به سوى خداوند بالا رود، و صداقت و راستى در آن نمودار باشد، تا گفتارمان را، تاءیید گرداند، و سزاوار موارد افزونترى از خداوند باشیم ، سخنى که زیاد گردد و نابود نشود.
هر اجتماعى که با هدفى واحد فراهم آمدند نیرو یافته و پیمانشان استوار شد، پس آماده جنگ با معاویه و سپاهیانش شوید که به سوى شما آمده است ، و بخوارى نگرائید که ذلت و بندهاى دنیا را مى گسلد، و اقدام بر جنگ موجب بزرگوارى و بر کنارى از شکست و ذلت است ، چرا که هر گروهى از پذیرش خوارى امتناع ورزیدند، خداوند دردها و ناکامیشان را برمیدارد، و از خوارى بدورشان مى سازد، و به حقیقت رهنمونشان مى گرداند.
و آنگاه این شعر را خواند:
از صلح آنچه را مى خواهى مى توان گرفت ولى از نفسهاى جنگ بیش از یک جرعه را نتوان نوشید.
(11) خطبته علیه السلام بعد حکم ابى موسى الاشعرى فى صفین
ایها الناس ! انکم قد اکثرتم ، فى امر عبدالله بن قیس و عمربن العاص ، فانما بعثا لیحکما بکتاب الله فحکما بالهوى على الکتاب و من کان هکهذا لم یسم حکما ولکنه محکوم علیه
و قد اخطا عبدالله بن قیس فى ان اوصى بها الى عبدالله بن عمر، فاخطا فى ذلک ء ثلث خصال : فى ان اباه یرضه لها و فى انه لم یستاءمره و فى انه لم یجتمع علیه المهاجرون و الانصار الذین نفذوها لمن بعده و انما الحکومة فرض من الله
و قد حکم رسول الله صلى الله علیه و آله سعدا فى بنى قریظة فحکم فیهم بحکم الله لاشک فیه ، فنفذ رسول الله صلى الله علیه و آله حکمه و لو خالف ذلک لم یجره
(11) خطبه آن حضرت بعد از آن که ابو موسى در صفین آنگونه حکم کرد
اى مردم ! شما در کار عبدالله بن قیس و عمروبن عاص سخن بسیار گفتید، این دو انتخاب شدند تا مطابق با کتاب خداوند حکم دهند، اما آن دو هوى و هوسشان رابر قرآن ترجیح دادند، و هر که اینگونه عمل نماید، حکم نامیده نمى شود، بلکه محکوم علیه مى باشد.
عبدالله بن قیس در مورد انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت خطا نمود، و در سه مورد دچار اشتباه شد: اینکه عمر پدر عبدالله او را براى خلافت شایسته تشخیص ندانست و او را خلیفه قرار نداد، نیز در اینکه او را به امارتى منصوب نکرد، و در اینکه مهاجرین و انصار براى عبدالله بن عمر ارزشى قائل نبودند، و کسانى که داورى مى کردند کارى را به او واگذار نمى کردند، و حکومت از جانب خداوند واجب شده است .
پیامبر سعد بن معاذ را در مورد بنى قریظه حکم قرار داد و او به حکم خداوند در میان آنان حکم کرد، و پیامبر حکم او را تنفیذ کرد، و اگر غیر آن حکم مى کرد، پیامبر اجرا نمى نمود.
(12) خطبته علیه السلام فى تحمیدالله وفضل ابیه
روى ان علیا علیه السلام قال للحسن علیه السلام : یا بنى ، قم فاخطب حتى اسمع کلامک فقام علیه السلام قال :
الحمدلله الواحد بغیر تشبیه الدائم بغیر تکوین ، القائم بغیر کلفة الخالق بغیر منصبة الموصوف بغیر غایة المعروف بغیر محدودیة ، العزیز لم یزل قدیما فى القدم ردعت القلوب لهیبته و ذهلت العقول لعزته و خضعت الرقاب لقدرته
فلیس یخطر على قلب بشر مبلغ جبروته ، و لایبلغ الناس کنه جلاله ، و لایفصح الواصفون منهم لکنه عظمته و لاتبلغه العلماء بالبابها و لا اهل التفکر بتدبیر امورها، اعلم خلقه به الذى بالحد لایصفه یدرک الابصار و لاتدرکه الابصار وهو الطیف الخبیر
اما بعد فان علیا باب من دخله کان مؤمنا، و من خرج منه کان کافرا، اقول قولى هذا و استغفرذ الله العظیم لى و لکم
(12) خطبه آن حضرت در حمد الهى و فضیلت پدرش
روایت شده : امام على علیه السلام به امام حسن علیه السلام گفت : اى پسرم برخیز و خطبه اى بخوان تا صدایت را بشنوم ، آن حضرت برخاست و چنین سخن گفت :
سپاس خدایى را سزاست که یگانه است و بدون شبیه ، جاودانه است بدون ساخته شدن ، پایدار است بدون سختى ، آفریدگار است بدون رنج و مشقت ، توصیف شده است بدون آنکه نهایتى داشته باشد، شناخته قلوب از هیبتش در شگفتى ، و عقول از عزتش حیران ، و گردنها در برابر قدرتش خاضع است .
نهایت قدرتش بر قلب خطور نکرده ، و کنه جلالت او را مردم نمى یابند، و در نهایت ، عظمتش توصیف گران عاجز مى باشند، دانش دانایان به او نرسد، و فکر متفکرین به تدبیر امور او راه ندارد، داناترین مردم به و کسى است که او را به حد و نهایتى توصیف نکند، ابصار را درک کرده و اما ابصار او را درک نمى کنند، و او دانا و آگاهست .
اما بعد على علیه السلام درگاهى است که هر که داخل آن شود مؤمن بوده و هر که از آن خارج گردد کافر است این گفتار را مى گویم و از خداى بزرگ براى خود و شما طلب بخشش دارم .
(13) خطبته علیه السلام فى تحمید الله وفضل ابیه
روى ان اباه علیا علیه السلام قال له علیه السلام : قم فاخطب لاسمع کلامک فقال علیه السلام فقال :
الحمدلله الذى من تکلم سمع کلامه ، و من سکت علم ما فى نفسه ، و من عاش فعلیه رزقه ، و من مات موعدنا و الله عارضنا، ان علیا باب من دخله کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا
(13) خطبه آن حضرت در حمد الهى و فضیلت پدرش
روایت شده : حضرت على علیه السلام به امام حسن علیه السلام گفت : برخیز و خطبه اى بخوان تا صدایت را بشنوم آن حضرت برخاست و فرمود:
سپاس خداى را سزاست ، آنکه هر که سخن گوید صدایش را بشنود ، و هر که سکوت نماید، به آن چه در قلب دارد آگاهست ، و هر که زندگى کند، روزى اش با اوست ، و هر که بمیرد، بازگشتش به سوى اوست اما بعد، قبور جایگاه ما، و قیامت ، وعده گاهمان و خداوند محاسبه گر ماست ، على علیه السلام درى است که هر که از آن داخل شود مؤمن است و هر که از: خارج گردد کافر است .
(14) خطبته علیه السلام فى فضل اهل البیت
روى انه طعن اقوام من اهل الکوفة فى الحسن بن على علیهماالسلام فقالوا: انه عى لایقوم بحجة فبلغ ذلک امیرالمومنین علیه السلام فدعا لحسن فقال : یاابن رسول الله ان اهل الکوفة قد قالوا فیک مقالة اکرهها، فاخبر الناس ، فقال : یا امیرالمؤمین لااستطیع الکلام و انا انظر الیک فقال امیرالمؤمین علیه السلام : انى متخلف عنک فناد الصلاة جامعه ، فاجتمع المسلمون فصعد المنبر فخطب خطبة بلیغة و جیزة ، فضج المسلمون بالبکاء، ثم قال :
ایها الناس ! اعقلوا عن ربکم ان الله عزوجل اصطفى ادم ونوحا و ال ابراهیم ا آل عمران على العالمین ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم .
بنحن الذریة من آدم ، و الاسرة من نوح ، و الصفوة من ابراهیم ، و السلالة من اسماعیل و آل من محمد صلى الله علیه و آله
نحن فکم کالسماء المرفوعة ، و الارض المدحوة و المشس الضاحیة ، و کالشجرة الزیتونة ، لاشرقیة ولاغربیة التى بورک زیتها
النبى اصلها، و على فرعها و نحن والله ثمرة تلک الشجرة فمن تعلق بغض من اغصانها نجا، و من تخلف عنها فالى النار هوى
فقام امیرالمؤمنین علیه السلام من اقصى الناس ، یسحب رداءه من خلفه ، حتى علاالمنبر مع الحسن علیه السلام فقبل بین عینیه ثم قال : یا بن رسول الله اثبت على القوم حجتک و اوجبت علیهم طاعتک فویل لمن خالفک
(14) خطبه آن حضرت در فضیلت اهل بیت
روایت شده : گروهى از مردم کوفه به امام حسن علیه السلام طعنه زدند، که قادر نیست کلام خود را بیان نماید، این سخن به گوش امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، امام حسن علیه السلام را خواست و فرمود: اى پسر پیامبر مردم کوفه در مورد تو سخنى مى گویند که آن را زشت مى شمارم ، خود را به مردم بنمایان ، امام حسن علیه السلام گفت : من هنگامى که چشمانم به شما مى افتد قادر به سخن گفتن نیستم ، آن حضرت فرمود: من به کنارى مى روم ، ندا داده شد و مردم جمع شدند، امام بالاى منبر رفت و خطبه اى بسیار کوتاه و بلیغ خواند، که مردم گریستند، آنگاه فرمود:
اى مردم ! در سخن پروردگاراتان بیندیشید، که فرموده : خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید، که بعضى از آنها فرزندان یکدیگرند، و خدا شنوا و دانا است .
پس ما فرزندان آدم ، و از تیره نوح و از برگزیدگان ابراهیم ، و سلاله اسماعیل و خاندان محمدیم صلى الله علیه و آله
ما در میان شما مانند آسمان برافراشته ، و زمین گسترده ، و خورشید، درخشان ، و همانند درخت زیتونى هستیم که به شرق و غرب متمایل نبوده و زیتونش برکت داده شده است .
پیامبر ریشه آن ، و على ساقه آن و سوگند به خدا که ما میوه آن درختیم ، هر که به شاخه اى از شاخه هاى آن چنگ زند نجات یافته ، و هر که از آن تخلف ورزد در آتش سقوط مى کند.
آنگاه حضرت على علیه السلام از آخر جمعیت برخاست ، در حالیکه رداء ایشان از پشت سرش کشیده مى شد، تا اینکه بالاى منبر کنار امام حسن علیه السلام قرار گرفت و بین چشمهاى ایشان را بوسید، و فرمود: اى پسر پیامبر حجتت را بر مردم ثابت کرده ، و اطاعتت را واجب ساختى پس واى بر کسى که تو را مخالفت نماید.
(15) خطبته علیه السلام فى فضلهم بعد شهادة ابیه علیه السلام
روى انه ما قتل امیرالمومنین علیه السلام رقى الحسن بن على علیهماالسلام ، فاراد الکلام ، فخنقته العبرة فقعد ساعة ثم قام فقال :
الحمدلله الذى کان فى اولیته وحدانیا و فى ابتدا ما ابتدع و انشاءما خلق ، على غیر مثال کان سبق مما خلق
ربنا اللطیف بلطف ربوبیة و بعلم خبره فتق و باحکام قدرته خلق جمیع ما خلق ، فلا مبدل لخلقه ولامغیر لصنعه و لامعقب لحکمه و لاراد لامره و لامستزاح عن دعوته
خلق جمیع ما خلقه و لازوال لملکه و لاانقطاع لمدته ، فوق کل شى ء علا، من کل شى ء دنا، فتجلى ، لخلقه من غیر ان یکون یرى ، و هو بالمنظر الا على
احتجب بنوره ، و سما فى علوه ، فاستتر عن خلقه و بعث الیهم شهیدا علیهم و بعث فیهم النبیین مبشرین و منذرین ، لیهلک من هلک عن بینة ، و یحیى من حى عن بینة ، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فیعرفوه بربوبیة بعد ما انکروه
و الحمدلله الذى احسن الخلافة علینا اهل البیت و عنده نحتسب عزانا فى خیر الاباء رسول الله صلى الله علیه و آله و عند الله نحتسب عزانا فى امیرالمؤمنین علیه السلام و لقد اصیب به الشرق و الغرب و الله ما خلف درهماو لادینارا الا اربعمائة درهم اراد انیبتاع لاهله خادما
و لقد حدثنى حبیبى جدى رسول الله صلى الله علیه و آله ان الامر یملکه اثنا عشر اماما من اهل بیته و صوفته ما منا الا مقتول او مسموم
ثم عزل عن منبره فدعا بابن ملجم لعنة الله ، فاتى له قال : یابن رسول الله استبقنى اکن ،لک و اکفیک امر عدوک بالشام ، فعلاه الحسن علیه السلام بسیفه ، فاستقبل اسیف بیده ، فقطع خنصره ثم ضربة على یا فوخه ، فقتله لعنة الله علیه
(15) خطبه آن حضرت در فضیلت اهل بیت بعد از شهادت پدرش
روایت شده : هنگامى که امیرالمؤمین علیه السلام به شهادت رسید، امام حسنم علیه السلام بالاى منبر رفت و خواست سخنى بگوید اما گریه ایشان را امان نداد، لحظاتى نشست آنگاه ایستاد و فرمود:
سپاس خدائى را سزاست ، که در آغاز یگانه بود، و در ازل به خداوندى برترى یافت ، به بزرگى و توانایى برتر گردید، آغاز نمود، آن چه را ایجاد کرد، و پدید آورد آن چه را که خلق نمود، در حالیکه نمونه اى در گذشته از آنها وجود نداشت .
پروردگار مهربان به علم الهى خود و به دانش بسیارش موجودات را پدید آورد و به سبب قدرت بسیارش مخلوقات را ایجاد نمود از اینرو کسى را یاراى تبدیل خلقش ، و تغییر دادن موجوداتش و مواخذه کردن در برابر حکمش نمى باشد، امرش را رد کننده ، و خوانده اش را مانعى نمى باشد.
تمامى موجودات را خلق کرد، در حالیکه حکومتش را زوالى نبوده ، و مدت آن را پایانى نمى باشد، برتر از هرچیز گشته ، و به هر چیز نزدیک است ، براى خلق تجلى کرده بدون آنکه دیده شود و او در جایگاه برترى است .
به نورش پوشیده شده ، و در برتریش اوج گرفته است از اینرو از مخلوقاتش پوشیده گردیده است ، به سوى ایشان شاهدى را فرستاد، و بین ایشان پیامبرانى را فرستاد، که بشارت دهنده و ترساننده هستند، تا هر که به هلاکت مى رسد، و هر که هدایت یابد با دلیل و برهان و تواءم باشد و تا اینکه مردم بدانند آنچه نسبت به پروردگارشان در مورد آن جاهلند و بعد از انکار او را بشناسند.
و سپاس خدائى را سزاست که خلافت را براى ما اهل بیت گرامى داشت و مصیبت خود را در حق پیامبر بهترین پدر، نزد خداوند به حساب مى آوریم ، و نیز مصیبت خود در حق امیرالمؤمین علیه السلام را نزد خداوند محاسبه مى کنیم ، شرق و غرب جهان به شهادت او دچار مصیبت گردید، سوگند به خداوند که او درهم و دینارى از خود به جاى نگذاشت ، جز چهار صد درهم که مى خواست ، براى خانواده اش از آن کنیزى را بخرد.
دوستم و جدم پیامبر به من خبر داد که خلافت را دوازده امام از خاندان و برگزیدگان از آن حضرت به دست خواهند گرفت ، تمامى ما یا به قتل مى رسیم ، یا مسموم مى گردیم .
آنگاه از منبر پائین آمد، و ابن ملجم را فرا خواند، او را نزد حضرتش آوردند، او گفت : اى پسر رسول خدا مرا باقى گذار براى تو کار خواهم کرد، و در مورد دشمنت ، در شام تو را یارى مى نمایم ، امام شمشیرى بر او زد، او دست خود را جلو برد، انگشت او قطع گردید، آنگاه ضربت دیگرى بر او نواخت و او را به قتل رساند، - لعنت الهى بر او باد.
(16) خطبته علیه السلام فى فضل ابیه و نفسه علیه السلام
روى انه علیه السلام خطب بعد وفاة ابیه وذکره فقال :
خاتم الوصیین و وصى خاتم الانبیاء و امیر الصدیقین و الشهداء والصالحین
ثم قال : ایها الناس ! فقد فارقکم رجل ما سبقه الاولون ولایدرکه الاخرون لقد کان رسول الله صلى الله علیه و آله یعطیه الرایة فیقاتل جبرئیل عن یمینه ، و میکائیل عن یساره ، فما یرجع حتى یفتح الله علیه ما ترک ذهبا و لافضة الا شیئا على صبى له و ما ترک فى بیت المال الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه اراد ان یشترى بها خادما لام کلثوم
ثم قال :
من عرفنى فقد عرفنى ، و من لم یعرفنى فانا الحسن بن محمد النبى صلى الله علیه و آله
ثم تلا هذا لایة قول یوسف : و اتبعت ملة ابائى ابراهیم و اسحاق و یعقوب (20)
ان ابن البشیر، و انا ابن النذیر، و انا ابن الداعى الى الله و انا بن السراج المنیر، و انا ابن الذى ارسل رحمة للعالمین ، و انا من اهل بیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا و انا من اهل البیت الذین کان جبرئیل ینزل علیهم ومنهم کان یعرج
و انا من اهل البیت الذین افترض الله مودتهم و ولایتهم فقال فیما انزل على محمد صلى الله علیه و آله : قل لااساءلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى و من یقترف حسنة (21) و اقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت
و فى روایة :
ایها الناس ! فى هذه اللیلة نزل القرآن ، و فى هذه اللیلة رفع عیسى بن مریم ، و فى هذه اللیلة قتل یوشع ابن نون و فى هذه اللیة مات ابى امیرالمؤمنین و الله لایسبق ابى احد کان قبله من الاوصیاء الى الجنة ولامن یکون بعده
و ان کان رسول الله صلى الله علیه و آله و اله لیبعثه فى السریة فیقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ، و ما ترک صفراء و لابیضاء الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه ، کان یجمعها لیشترى بها خادما لاهله
(16) خطبه آن حضرت در فضیلت خودش و پدرش
روایت شده : آن حضرت بعد از شهادت پدرش در مین مسلمانان آمده و پدرش را به یاد آورد و فرمود:
او آخرین اوصیاى الهى و وصى آخرین پیامبر خداوند و پیشواى راستگویان و شهداء و صالحان بود.
آنگاه فرمود: اى مردم ! دیشب مردى از میان شما رفت که نه از پیشینیان و نه از آیندگان کسانى بر او پیشى نمى گیرد، پیامبر همیشه پرچم جهاد را به او مى سپرد، جبرئیل از سمت راست ، و میکائیل از سمت چپ او مى جنگیدند، و جز با پیروزى باز نمى گشت ، و خداوند پیروزى مسلمانان را به دست او تحقق مى بخشد، او در زمان شهادت چیزى از طلا و نقره از خود باقى نگذارده ، جز چیزى که یکى از کودکانش داشت ، و در بیت المال پولى را باقى نگذارد، جز هفتصد درهمى که از عطایش باقى مانده بود و مى خواست براى ام کلثوم کنیزى بخرد.
آنگاه فرمود:
اى مردم ! هر کس مرا مى شناسد، که مرا مى شناسد، و آنکه نمى شناسد، بداند که من حسن پسر على علیه السلام هستم .
آنگاه این آیه که حکایت قول حضرت یوسف است را خواند: دین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى کردم .
من پسر را انذار کننده ، و من پسر خواننده به سوى خدا، و من پسر کسى هستم که به عنوان رحمت براى جهانیان فرستاده شده است ، و من از خاندانى هستم که خداوند پلیدى را از آنان دور ساخت و ایشان را پاک و پاکیزه گرداند، و من از خاندانى هستم که جبرئیل بر آنان نازل مى شد، واز خانه ایشان به سوى آسمان عروج مى کرد.
و من از خاندانى هستم که خداوند دوستیشان و ولایتشان را واجب گردانید، و در آنچه بر پیامبر نازل کرد فرموده است : بگو در برابر آنچه انجام داده ام اجر و پاداشى نمى خواهم ، جز محبت به خاندانم را، و هر که کار نیکى انجام دهد (ما هم بر پاداش نیکى او مى افزائیم ) و نیکى کردن همانا دوستى ما خاندان است .
و در روایتى اینگونه آمده است :
اى مردم ! در اینشب قرآن نازل شد، و در این شب عیسى بن مریم به آسمان عروج کرد، و در این شب یوشع بن نون به شهادت رسید، و در این شب پدرم امیرالمؤمین علیه السلام رحلت کرد، سوگند به خدا کسى از اوصیاء الهى بر پدرم در رفتن به بهشت سبقت نمیگیرد، و بعد از او نیز کسى به پایه او نرسد.
و اگر پیامبر او را به جنگى مى فرستاد، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او مى جنگید، و از پولهاى زرد و سفید چیزى را باقى نگذارد، جز هفتصد درهمى که از قسمتش باقى مانده بود، و آن را جمع آورى کرده ، تا براى خانواده اش خادمى بخرد.
(17) خطبته علیه السلام لما مات ابوه علیه السلام
ایها الناس ! اتقوا الله فانا امراؤ کم و اولیاؤ کم ، و انا اهل البیت الذین قال الله فینا: نما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (22)
(17) خطبه آن حضرت هنگامى که پدرش وفات یافت
اى مردم ! تقواى الهى پیشه سازید، ما امیران و اولیاى شما هستیم ، و ما خاندانى هستیم که خداوند درباره ما فرموده : خداوند اراده کرده است که از شما خاندان رجس و پلیدى را دور گرداند، و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
(18) خطبته علیه السلام لما مات ابوه علیه السلام
ایها الناس ! ان الدنیا دار بلاء و فتنة و کل ما فیها فالى زوال و اضمحلال
فلما بلغ الى قوله :
و انى ابایعکم على ان تحاربوا من حاربت و تسالموا من سالمت
فقال الناس : سمعنا و اطعنا فمرنا باءمرک یا امیرالمؤمنین
(18) خطبه آن حضرت هنگامیکه پدرش وفات یافت
اى مردم ! دنیا خانه بلاء و آشوب است ، و آنچه در آن است زائل و نابود مى گردد.
تا آن جا که فرمود:
و من با شما بیعت مى کنم به این که با هر که جنگیدیم بجنگید، و با هر که صلح کردم صلح کنید.
مردم گفتند: شنیده و اطاعت مى کنیم ، اى امیرالمومنین امرت را بیان نما.
(19) خطبته علیه السلام بعد البیعة له
نحن حزب الله الغالبون ، و عترة رسوله الاقربون و اهل بیته الطیبون الطاهرون ، و احد الثقلین اللذین خلفهما رسول الله صلى الله علیه و آله فى امته و التالى کتاب لله فیه تفصیل کل شى ء لایاءتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه
فالمعمول علینا فى تفسیره ، لانتظنى تاءویله بل نتیقن حقائقه ، فاطیعونا، فان طاعتنا مفروضة اذ کانت بطاعة الله عزوجل و رسوله مقرونة
قال الله عزوجل : یا ایها الذین امنو اطعیوا لله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول (23) و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم (24)
و احذرکم الاصغاء لهتاف الشیطان ، فانه لکم عدو مبین ، فتکونوا اولیاءه الذین قال لهم : لاغالب لکم الیوم من الناس و انى جار لکم فلما تراءت الفئتان نکص على عقبیه ، و قال انى برى ء منکم این ارى ما لاترون (25)
فتلقون الى الرماح وزرا، و الى السیوف ، جزرا، و للعمد حطما، وللسهام غرضا، ثم لاینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیرا
(19) خطبه آن حضرت بعد از بیعت با او
ما از حزبل خدائیم که پیروز مى باشیم ، و از خاندان و نزدیکان پیامبر هستیم ، مائیم اهل بیت پاک و پاکیزه رسول خدا صلى الله علیه و آله و یکى از دو یادگار گرانبهائى که او از خود به جاى گذاشت ، ما یادگار رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از کتاب خدائیم ، که بیان هر چیز در آن است ، و باطل از پیش و پس در آن داخل نشده و همه چیز به آن باز مى گردد.
پس تفسیر قرآن در اختیار ماست ، ما هرگز در بیان مفاهیم قرآن اشتباه نمى کنیم ، بلکه حقائق آن را آشکار مى سازیم ، پس از ما فرمان برید، که فرمانبرى از ما بر شما واجب است ، زیرا به اطاعت خدا و پیامبرش مقرون مى باشد.
و خداوند مى فرماید: اى ایمان آورندگان از خدا و رسول او و صاحبان امر از بیان خود پیروى کنید و اگر در چیزى اختلاف نمودید، آن را به خدا و رسولش بازگردانید و اگر به پیامبر خدا و صاحبان امر از بیان خودشان رجوع دهند کسانى که حقایق را از قرآن استنباط مى کنند شما را آگاه خواهند ساخت .
و شما را بر حذر مى دارم از اینکه فریاد شیطان را بشنوید، که دشمن آشکار شماست ، و از دوستان شیطان نباشید، که خداوند درباره آنان فرموده : شیطان رفتار آنان را بر ایشان ، زینت داد و گفت : امروز هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و من شما را پناه مى دهم ، ولى چون آن گروهها نمودار شدند، شیطان به پیروان خود پشت کرد و گفت : من از شما بیزارم ، و من چیزى را مى بینیم که شما نمى بینید.
آنگاه است که پشت ها را آماج نیزه ها، و پیکرها را در معرض شمشیرها و تیرها و بنیانها را عرصه شکستها مى سازید، پس کسى که از پیش ایمان نیاورده ایمانش به او سودى نمى بخشد، و از کردارش خیرى نمى بیند، و خدا داناتر است .
(20) خطبته علیه السلام فى تحریض اصحابه للقتال
روى انه لما سار معاویة الى العراق ، و بلغ جسر منبج ، نادى المنادى : الصلاة جامعة ، فلما اجتمعوا، خرج الحسن علیه السلام فصعد المنبر، فحمدلله و اثنى علیه ، ثم قال :
اما بعد فان الله کتب الجهاد على خلقه و سماه کرها ثم قال لاهل الجهاد من المؤمنین : اصبروا ان الله مع الصابرین (26)فلستم ایها الناس نائلین ما تحبون الا بالصبر على ما تکرهون
انه بلغنى ان معاویة بلغه انا کنا از معنا على المسیر الیه ، فتحرک لذاته ، فاخرجوا رحمکم الله الى معسکرکم بالنخلیة حتى ننظر و تنظرون و نرى و ترون
قال : و انه فى کلامه لیتخوف خذلان الناس له
(20) خطبه آن حضرت در تحریض اصحابش به جنگ
روایت شده : هنگامیکه معاویه به سوى عراق آمد و به پل منبج رسید، منادى ندا کرد و همه را دعوت به اجتماع نمود، هنگامى که مجتمع شدند امام بالاى منبر رفت ، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اما بعد، خداوند فرمان جهاد را بر بندگانش نگاشت ، اگر چه آنان را ناخوشایند باشد، و به مجاهدین ، مؤمن فرمود: صبر کنید که خداوند با صابران است اى مردم به خواست ، و آرمانتان نمى رسید مگر آنکه بر آن چه ناخوشایند، مى شمارید، صبر کنید.
به من خبر رسیده که معاویه دانسته است که به سوى او حرکت کرده ایم ، او هم به جانب ما آمده است خدا شما را ببخشاید، همگى به سوى نخلیه قرارگاه ارتش است حرکت کنید، تا بنگرید، چه مى شود.
راوى گوید: امام در بیان این کلمات بود، در حالیکه از نقض پیمان مردم در هراس بود.
(21) خطبته علیه السلام فى ذم اصحابه لتثاقلهم عن الجهاد
اما والله ما ثنانا عن قتال اهل الشام ذلة و لاقلة و لکن کنا نقاتلهم بالسلامة و الصبر فشیبت السلامة بالعداوة و الصبر بالجزع و کنتم تتوجهون معنا و دینکم امام دنیاکم ، و قد اصبحتم لان و دنیاکم امام دینکم و کنالکم و کنتم لنا و قد صرتم الیوم علینا
ثم اصبحتم تعدون قتیلین : قتیلا بصفین تبکون علیهم و قتیلا بالنهر تطلبون بثارهم ، فاما الباکلى فخاذل و اما الطالب فثائر
و ان معاویة قد دعا الى امر لیس فیه عز و لانصفة فان اردتم الحیاة قبلناه منه و اغضضنا على القذى و ان اردتم الموت بذلناه فى ذات الله و حاکمناه الى الله
فنادى القوم باجمعهم : بل البقیة و الحیاة
(21) خطبه آن حضرت در مذمت احصابش به خاطر عدم اهتمامشان به جهاد
به خدا سوگند ما هرگز در مبارزه با مردم شام پشیمانى و تردیدى نداریم ، ما اکنون با دشمن با سلامت و صبر مى جنگیم ، پس سلامت با دشمنى و صبر با ناراحتى مخلوط شده است ، و شما آن روز که (در جنگ صفین ) همراه ما بودید، دینتان ، پیشاپیش دنیایتان بود، ولى امروز دنیایتان دین شما را به پشت سر افکنده است و ما براى شما و شما براى ما بودید، اما اکنون دشمن ما شده اید.
و در برابر دو گروه از کشته شدگان قرار دارید: کشته هائى که در صفین بودند و برآنها مى گریید، و کشته هایى که در نهروان خواستار انتقام آنهائید، گریه کننده خوار، و انتقامجو خواستار انتقام است .
و معاویه ما را به کارى مى خواند که در آن عزتى نیست ، اکنون اگر براى مرگ آماده اید، بر او حمله مى بریم ، و با ضربه هاى شمشیر بر او فرمان مى رانیم ، و اگر خواهان زندگى هستید دعوتش را مى پذیریم و به درخواستش رضایت مى دهیم .
هنوز سخنان امام پایان نیافته بود، که از همه سوى لشکر فریاد برآمد: زنده مى مانیم ، زنده مى مانیم .
(22) خطبته علیه السلام فى غدر اصحابه به
روى انه لما مات على علیه السلام جاء الناس الى الحسن علیه السلام و قالوا: انت خلیفة ابیک و وصیه و نحن السامعون المطیعون لک ، فمرنا بامرک فقال علیه السلام :
کذبتم و الله ما وفیتم لمن کان خیرا منى فکیف تفون لى و کیف اطمئن الیکم و لااثق بکم ان کنتم صادقین فموعد ما بنى و بینکم معسکر المدائین فوافوا الى هناک
فرکب و رکب معه من اراد الخروج ، و تخلف عنه کثیر فماوفوا بما قالوه ، و بما وعده و غروه کما غروا امیراالمؤمنین علیه السلام من قبله ، فقال خطیبا و قال : غررتمونى کما غررتم من کان من قبلى ، معن اى امام تقاتلون بعدى مع الکافر، الظالم الذى لم یؤ من بالله و لابرسوله قط، و لااظهر الاسلام ، هو و بنى امیة الا فرقا من السیف و لو لم یبق لبنى امیة الا عجوز درداء، بغت دین الله عوجا، و هکذا قال رسول الله صلى الله علیه و آله .
ثم وجه الیه قائدا فى اربعة الاف و کان من کندة ، و امره ان یعسکر بالانبار و لایحدث شیئا حتى یاءتیه امره - ثم ذکر صیرورة الرجل الى معاویة بسبب تطمیعه ، الى ان قال : - فبلغ ذلک الحسن علیه السلام فقام خطیبا و قال :
هذا الکندى توجه الى معاویة و غدر بى و بکم ، و قد اخبرتکم مرة بعد مرة ، انه لاوفاء لکم ، انتم عبید الدنیا، و انا موجه رجلا اخر محله ، و انى اعلم انه سیفعل بى و بکم ما فعل صاحبه و لایراقب الله فى ولا فیکم
فبعث الیه رجلا من مراد فى اربعة الاف ، و تقدم الیه بمشهد من الناس و توکد علیه ، و اخبره انه سیغدر کما غدر الکندى ، فحلف له بالایمان التى لاتقوم لها الجبال انه لایفعل فقال الحسن علیه السلام : انه سیغدر - ثم ذکر غدره بالامام علیه السلام .
(22) خطبه آن حضرت در حیله اصحابش به آن حضرت
روایت شده : هنگامى که امیرالمؤمنین علیه السلام رحلت فرمود مردم نزد امام حسن علیه السلام آمده و گفتند: تو خلیفه و جانشینى پدرت مى باشى ، و ما پیرو تو و شنونده فرامین تو هستیم ، ما را به امرت آشنا نما، امام فرمود:
به خدا سوگند دروغ گفتید، و به کسى که از من بهتر بود وفا نکردید چگونه به من وفا مى کنید، و چگونه به شما مطمئن باشم ، در حالیکه به شما اعتمادى ندارم ، اگر راست مى گوئید موعد من و شما پادگان مدائن است ، به آنجا بیائید.
امام سوار شد و هر که قصد داشت ، با ایشان سوار شد، و بسیارى ماندند، و به گفتار خود وفا نکردند، و همچنانکه به امیرالمؤمنین علیه السلام مکر زدند به ایشان نیز حیله نمودند، امام برخاست و فرمود:
به من حیله زدید، همچنانکه با کسى که قبل از من بود نیز حیله زدند، با کدام پیشوائى بعد از من مى خواهید بجنگید، با کافر ستمکارى که به خدا و رسولش یک لحظه ایمان نیاورده ، اسلام را نه او و نه بنى امیه ظاهر نساختند مگر از ترس شمشیر، و اگر از بنى امیه تنها یک پیرزن فرتوتى باقى نماند، دین خدا را به انحراف مى کشاند، و اینگونه پیامبر خبر داده است .
آنگاه شخصى که از کنده بود را همراه چهار هزار سرباز به سوى معاویه فرستاد و فرمود تا در انبار چادر بزنند، و تا دستور او نیامده کارى نکنند - آنگاه ذکر مى کند که معاویه او را تطمیع کرد و به سوى خود خواند، تا آنجا که گوید: این خبر که به امام رسید برخاست و فرمود:
این کندى به سوى معاویه رفته و به من خیانت نموده است ، همواره به شما خبر داده ام که وفا در شما نیست ، و بنده دنیائید، من مرد دیگرى را جاى او قرار میدهم و مى دانم که همانند او عمل مى کند، و خداوند را در مورد من و شما مراقبت نمى کند.
پس امام مردى از قبیله مراد را همراه چهار هزار نفر به سوى معاویه فرستاد و پیشاپیش مردم آمد و از او تاءکیدات محکمى گرفت ولى خبر داد که همانند فرد گذشته خیانت مى کند، اما او سوگندهاى محکمى خورد که پایدار مى ماند، امام فرمود: او خیانت مى کند - سپس خیانت او به امام را ذکر مى کند.
(23)خطبته علیه السلام لما اتى اصحابه الى معاویة
خالفتم ابى حتى حکم و هو کاره ، ثم دعاکم الى قتال اهل الشام بعد التحکیم ، فاءبیتم حتى صار الى کرامة الله ، ثم بایعتمونى على ان تسالموا من سالمنى ، و تحاربوا من حاربنى ، و قد اتانى ان اهل الشرف منکم قد اتوا معاویة ، و بایعوه بحسبى منکم ، لاتغرونى من دینى و نفسى
(23) خطبه آن حضرت هنگامیکه اصحابش به معاویه پیوستند
با پدرم مخالفت کردید تا اینکه تحکیم را پذیرفت ، در حالیکه خواستار آن نبود، آنگاه بعد از واقعه تحکیم شما را به نبرد با شامیان برانگیخت باز امتناع ورزیدید، تا اینکه به سراى دیگر شتافت ، آنگاه شما با من بیعت کردید که با هر که سازش کنم سازش کنید، و با هر که بجنگم بجنگید، اما به من خبر رسیده که بزرگان شما به معاویه پیوسته و با او بیعت کرده اند، شما را شناختم ، پس مرا در دین و جانم فریب ندهید.
(24) خطبته علیه السلام فى الکوفة قبل الصلح
یا ایها الناس ! فان الله قد هداکم باولنا، و حقن دمائکم باخرنا، و ان لهذا الامر مدة ، و الدنیا دول ، و ان الله تعالى قال لنبیة : و ان ادرى لعله فتنة لکم و متاع الى حین
(24) خطبه آن حضرت در کوفه قبل از صلح
اى مردم ! خداوند شما را به پیشینیان ما هدایت کرد، و خونهاى شما را به گروه دیگرى از ما حفاظت نمود، و براى این امر زمان چندى است ، و دنیا در اختیار افرادى قرار مى گیرد، و خداوند به پیامبرش فرمود: و نمى دانید، شاید این امر آزمایشى و بهره مندى اندکى براى شما باشد.
(25) خطبته علیه السلام لم عزم الصلح
روى انه لما صار معاویة نحوالعراق ، و تحرک الحسن علیه السلام و استنفر الناس للجهاد فتثاقلوا عنه ، صار علیه السلام حتى نزل ساباط و بات هناک ، فلما اصبح اراد علیه السلام ان یمتحن اصحابه ، و یستبرى ء احوالهم فى طاعته ، لیمیز، اولیاءه من اعدائه ، و یکون على بصیرة من لقاء معاویة ، فاءمر ان ینادى فى الناس بالصلاة جامعة فاجتمعوا فصعد المنبر فخطبهم فقال :
الحمد لله کلما حمده حامد، و اشهد ان لااله اله الله کلما شهد له شاهد، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالحق و ائتمنه على الوحى .
اما بعد، فوالله انى لارجو ان اکون قد اصبحت بحمدالله و منه و انا انصح خلق الله لخلقه و ما اصبحت محتملا على امرى مسلم ضغینة ، و لامرید، له بسوء و لاغائلة ، و ان ما تکرهون فى الجماعة خیرلکم مما تحبون فى الفرقة و انى ناظر لکم خیرا من ناظر لکم خیرا من نظرکم لانفسکم فلاتخالفوا، امرى و لاتردوا على راءیى ، غفر الله لى و لکم ، و ارشدنى ، و ایاکم ، لما فیه ، المحبة ، و الرضا
قال : فنظر الناس ، بعضهم الى بعض ، و قالوا: ما ترونه یرید بما قال : قالوا: نظن انه یرید ان یصالح ، معاویة و یسلم الامر الیه ، فقالوا: کفر والله الرجل و شدوا على فسطاطه ، فانتهبوه ، حتى اخذوا مصلاه من تحته - الخ
(25) خطبه آن حضرت هنگامى که قصد صلح کردن را نمود
روایت شده : هنگامى که معاویه به سوى عراق رفت ، امام آماده نبرد شد و مردم را دعوت به جهاد کرد، آنان ار آن خوددارى کردند، امام حرکت کرد تا با ساباط رسید و در آنجا شب را گذراند، بامداد روز بعد خواست اصحاب خود را امتحان نماید و اطاعتشان را نسبت به خود بداند، تا دوستانش از دشمنانش شناخته شوند و با آگاهى به نبرد با معاویه برخیزد، دستور داد که مردم را فرا خوانند، هنگامیکه مردم اجتماع کردند بر فراز منبر رفت و چنین گفت :
سپاس خداى را سزاست هرگاه ستایشگرى او را سپاس گوید، و شهادت مى دهم که معبودى جز خداوند نمى باشد، هرگاه شاهدى بر آن گواهى دهد، و گواهى مى دهم که محمد بنده و رسول اوست ، او را به حق ارسال کرد و بر وحیش امین شمرد.
اما بعد، سوگند به خداوند امید دارم ، که به لطف و منت پروردگار بهترین اندرزگوى بندگانش باشم ، و هرگز کینه اى از هیچ مسلمانى به دل نمى گیرم ، و نسبت به کسى اراده بد و نیت ناروائى ندارم و شما آنچه را که در هماهنگى و یگانگى ناخوش دارید، بهتر است از پراکندگى و تفرقه اى که دوست مى دارید، آنچه من درباره شما مى دانم ، و مى خواهم ، از خواست ، خود شما بهتر است پس نافرمانى مرا نکنید، و راءى مرا ناچیز نشمارید، خداوند من و شما را ببخشاید، و ما را به آن چه خواست و خشنودى اوست ، هدایت فرماید.
راوى گوید: مردم به یکدیگر نگاه کردند، و گفتند: قصدش از این گفتار چیست ؟ بعضى گفتند: گمان مى کنیم که مى خواهد با معاویه صلح کند و حکومت را به او بسپارد، گفتند: سوگند به خدا که او کافر شده و به خیمه اش هجوم آوردند، و آن را غارت کردند، حتى سجاده اش را از زیر پایش کشیدند - تا آخر حدیث .
(26) خطبته علیه السلام لمابرى من جراحته
یا اهل الکوفة : اتقواالله فى جیرانکم و ضیفانکم و فى اهل بیت نبیکم ، لذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا
(26) خطبه آن حضرت هنگامیکه از جراحت سلامتىحاصل شد
اى اهل کوفه ! خداوند را در همسایگان و میهمانتان به یاد آورید، و نیز در خاندان پیامبران که خداوند زشتى و پلیدى را از ایشان دور اندیشه و پاک و پاکیزه شان گردانید.
(27) خطبته علیه السلام حین صالح معاویه
عن على بن الحین السجاد علیهماالسلام قال : لما اجمع الحسن ابن على علیهماالسلام على صلح معاویة خرج حتى لقیه ، فلما اجتمعا قام معاویة خطیبا فصعد المنبر و امر الحسن علیه السلام ان یقوم اسفل منه بدرجة
ثم تکلم معاویة فقال : ایها الناس هذا الحسن بن على و ابن فاطمة ، رآنا للخلافة اهلا، و لم یرنفسه ، لها اهلا، و قد اتانا لیبایع طوعا، ثم قال : قم یا حسن .
فقام الحسن علیه السلام فخطب فقال :
الحمدلله المسصتحمد بالالاء و تتابع النعماء، و صارف الشدائد، و البلاء، عند الفهماء، و غیر الفهماء، المذعنین من عباده ، لامتناعه بجلاله و کبریائه ، و علوه عن لحوق الاوهام ، ببقائه ، المرتفع عن کنه طیبات المخلوقین ، من ان تحیط بمکنون غیبه روایت عقول الرائین
و اشهد ان لااله الاالله و حده ، فى ربوبته و وجوده و وحدانیة صمدا لاشریک له ، فرد لاظهیر له .
و اشهد ان محمد عبده و رسوله اصطفاه و انتجبه و ارتضاه ، و بعثه داعیا الى الحق سراجا منیرا، و للعباد مما یخافون نذیرا و لما یاءملون بشیرا، فنصح للاءمة و صدع بالرسالة ، و ابان لهم درجات العمالة شهادة علیها امات و احشر، و بها فى الاجلة اقرب و احبر و اقول :
یا معشر الخلائق ! فاسمعوا، و لکم افئده ، و اسماع فعوا، انا اهل بیت اکرمنا الله بالاسلام و اختارنا و اصطفانا، و اجتبانا، فاذهب ، عناالرجس و طهرنا تطهیرا، الرجس هو الشک ، فلانشک ، فى الله الحق و دینه ابدا، و طهرنا و من کل افن و غیة مخلصین الى ادم نعمة منه ، لم یفترق الناس قط فرقتین الا جعلنا اله فى خیرهما.
فادت الامور و افضت الدهور الى ان بعث الله محمد صلى الله علیه و آله للنبوة ، و اختاره للرسالة ، و انزل علیه کتابا ثم امره ، بالدعاء، الى الله عزوجل فکان ابى علیه السلام اول من استجاب لله تعالى و لرسوله صلى الله علیه و آله و اول من امن و صدق الله ورسوله .
و قد قال الله تعالى فى کتابه المنزل على نبیة المرسل : افمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (27) فرسوله الله الذى على بینة من ربه ، و ابى الذى یتلوه و هو شاهد منه
و قد قال له رسوله حین امره ان یسیر الى مکة و الموسم ببرائة سربها یاعلى فانى امرت ان لایسیر بها الا انا او رجل منى و انت هو، فعلى ، من رسول الله و رسول الله منه
و قال له النبى صلى الله علیه و آله حین قضى بینه و بین اخیه جعفر بن ابى طالب و مولاه زید بن حارثه فى ابنه حمرة : اما انت یا على فمنى و انا منک و انت ولى کل مؤمن من بعدى ، فصدق ابى رسول الله صلى الله علیه و آله سابقا و وقاه بنفسه
ثم لم یزل رسول الله فى کل مؤمن یقدمه و لکل شدید یراسله ثقة منه به و طماءنینه الیه ، لعلمه بنصیحته لله و رسوله ، و انه اقرب المقربین من الله و رسوله
و قدقال الله عزوجل : السابقون O اولئک المقربون (28) فکان ابى سابق السابقین الى الله ، تعالى و الى رسوله صلى الله علیه و اله و اقرب الاقربین .
و قد قال الله تعالى : لایستوى منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اوئلک اعظم درجة (29)فابى کان اولهم اسلاما و ایمانا، و اولهم الى الله و رسوله هجرة ، اسلاما و امیانا، و اولهم الى و رسوله هجرة و لحوقا، و اولهم على وجده ، و وسعه نفقة .
قال سبحانه : و الذین جاؤ وا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذین امنو ربنا انک رؤ وف رحیم (30)
فالناس من جمیع الامم یستغفرون له بسبقه ایاهم الى الایمان بنبیه ، وذلک انه لم یسبقه ، الى الایمان به احد، و قد قال : الله تعالى : و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعواهم باحسان (31) فهو سابق جمیع السابقین ، فکما ان الله عزوجل فضل السابقین على المتخلفین و المتاءخرین فکذلک فضل سابق السابقین على السابقین
و قد قال الله تعالى : اجعلتم سقایة ، الحاج و عمارة المسجد الحرام کم امن بالله و الیوم الاخر و جاهد فى سبیل الله (32) فهو المجاهد فى سبیل الله حقا، و فیه نزلت هذه الایة
و کان ممن استجاب لرسول الله صلى الله علیه و آله عمه حمزه و جعفر ابن عمه فقتلا شهیدین رضى الله عنهما فى قتلى کثیرة معهما من اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله .
فجعل الله تعالى حمزة سید الشهدا من بینهم ، و جعل لجعفر جناحین ، یطیر بهما مع الملائکة کیف یشاء من بینهم و ذلک لمکانهم من رسول الله صلى الله علیه و آله الله علیه و اله و منزلتهما وقرابتهما منه ، و صلى الله علیه و آله على حمزه سبعین صلاة من بین الشهداء الذین استشهدوا معه
و کذلک جعل الله تعالى لسناء النبى صلى الله علیه و آله للمحسنة منهن اجرهن و للمسیئة منهن وزرین صعفین لمکانهن من رسول الله صلى الله علیه و آله
جعل الصلاة فى مسجد رسول الله بالف صلاة فى سائر المساجد، الا مسجد الحرام ، مسجد خلیله ابراهیم علیه السلام بمکة ، و ذلک لمکان رسول الله صلى الله علیه و آله من ربه
و فرض الله عزوجل و جل الصلاة على نبیه على کافة المؤمنین فقالوا: یا رسول الله کیف الصلاة علیک ؟ قال : قالوا اللهم صل على محمد و آل محمد فحق على کل مسلم ان یصلى علینا مع الصلاة على النبى صلى الله علیه و آله فریضة واجبة و احل الله تعالى خمس الغنیمة لرسوله و اوجبها له فى کتابه ، و اوجب لنا من ذلک ما اوجب له ، و حرم علیه الصدقة و حرمها علینا معه ، فادخلنا - و له الحمد - فیما ادخل فیه نبیه صلى الله علیه و آله و اخرجنا و نزهنا مما اخرجه منه و نزهه عنه ، کرامة اکرمنا الله عزوجل بها، و فضیلة فضلنا على سائر العباد.
فقال الله تعالى لمحمد صلى الله علیه و آله حین جحده کفرة اهل الکتاب و حاجوه : فقل تعالوا ندع ابناءنا و انبائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین (33) فاخرج رسول الله صلى الله علیه و آله من الانفس معه ابى و من البنى انا و اخى و من النساء، امى فامطة من الناس جمیعا، فنحن الله و لحمه ، و دمه و نفسه ، و نحن منه و هو منا.
و قد قال الله تعالى : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (34) فلما نزلت ایة التطهیر جمعنا رسول الله صلى الله علیه و آله انا و اخى و امى و ابى ، فجللنا و نفسه فى کساء لام سلمة خیبرى و ذلک فى حجرتها و فى یومها، فقال : اللهم هولاء اهل بیتى و هولاء اهلى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا
فقالت ام سلمة رضى الله عنها: ادخل معهم یا رسول الله ؟ قال لها رسول الله صلى الله علیه و آله : یرحمک الله انت على خیر و الى و ما ارضانى عنهک ، ولکنها خاصة لى و لهم
ثم مکث رسول الله بعد ذلک بقیة عمره حتى قبضه الله الیه ، یاءتینا فى کل یوم عند طلوع الفجر فیقول : الصلاة یرحمکم الله ، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
و امر رسول الله صلى الله علیه و آله بسد الابواب الشارعة فى مسجده غیر بابنا فکلموه فى ذلک فقال : اما انى لم اسد ابوابکم و لم افتح باب على من تلقاء نفس ولکنى اتبع ما یوحى الى ، و ان الله امر بسدها، و فتح بابه ، فلم یکن من بعد ذلک احد تصیبة جنابة فى مسجد رسول الله و یولد فیه الاولاد غیر رسول الله صلى الله علیه و آله و ابى على بن ابى طالب علیه السلام تکرمة من الله تبارک و تعالى لنا و فضلا اختصنا به على جمیع الناس .
و هذا باب ابى قرین باب رسول الله فى مسجده ، و منزلنا، بین منازل رسول الله صلى الله علیه و آله
و ذلک ان الله امر نبیه ان یبنى مسجده ، فبنى فیه عشرة ابیات تسعة لبنیه و ازواجه ، و عاشرها و هو متوسطها لابى ، وها هو بسبیل مقیم ، و البیت هو المسجد المطهر، و هو الذى قال الله تعالى : اهل البیت فنحن اهل البیت و نحن الذى اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهیرا
ایها الناس ! انى لو قمت حولا اذکرالذى اعطانا الله عزوجل و خصنا به من الفضل فى کتابه و على لسان نبیه صلى الله علیه و آله لم احصه ، و انا ابن النبى النذیر البشیر و السراج ، المنیر، الذى جعله الله رحمة للعالمین و ابى على علیه السلام ولى المؤمنین وشبیه هارون
و ان معاویة بن صخر زغم انى راءیته للخلافة اهلا، و لم ارنفسى لها اهلا، فکذب معاویة ، و ایم الله لانا اولى للناس بالناس فى کتاب الله و على لسان رسول الله صلى الله علیه و آله غیر انا لم نزل اهل البیت مخیفین مظلومین مضطهدین منذ قبض رسول الله .
فالله بیننا و بین من ظلمنا حقنا، و نزل على رقابنا، و حمل الناس ، على اکتافنا و منعنا سهمنا فى کتاب الله من الفى ء و الغنائم و منع امنا فاطمة علیها السلام ارثها من ابیها.
انا لانسمى احدا و لکن اقسم بالله قسما تاءلیا لو ان الناس سمعوا قول الله و رسوله لاعطتهم السماء قطرها، و الارض برکتها، و لما اختلف فى هذه الامة سیفان ، و لاکلوها خضراء خضرة الى یوم القیامة ، و اذا ما طمعت یامعاویة فیها.
ولکنها لما اخرجت سالفا من معدنها، و زحزحت عن قواعدها تنازعتها قریش بینها و ترامتها کترامى الکرة حتى طمعت فیها انت یا معاویه و اصحابکم من بعدک
و قد قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ما ولت امة امرها رجلا قط، و فیهم من هو اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ماترکوا
و قد ترکت بنوا اسرائیل ، و کانوا اصحاب موسى علیه السلام هارون اخاه ، و خلیفته و وزیره ، و عکفوا على العجل و اطاعوا فیه سامریهم و هم یعلمون انه خلیفة موسى علیه السلام
و قد سمعت هذه الامة رسول الله صلى الله علیه و آله یقول ذلک لابى : انه منى بمنزلة هارون من موسى ، الا انه لابنى بعدى
و قد راءوا رسول الله صلى الله علیه و آله حین نصبه لهم بغدیر خم و سمعوه و نادى له بالولایة ثم امرهم ان یبلغ الشاهد منهم الغائب و قد خرج رسول الله صلى الله علیه و آله حذرا من قومه الى الغار لما، اجمعوا على ان یمکروا به ، وهو یدعوهم لما لم یجد علیهم اعوانا، و لو وجد اعوانا لجاهدهم
و قد کف ابى یده ، و ناشدهم و استغاث اصحابه فلم یغث و لم ینصر و لو وجد علیهم اعوانا ما اجابهم ، و قد جعل فى سعة کما جعل النبى صلى الله علیه و آله فى سعة
و قد خذلتنى الامة و بایعتک یابن حرب و لو وجدت علیک اعوانا یخلصون ما بایعتک و قد جعل الله عزوجل هارون فى سعة حین استضعفوه قومه و عادوه کذلک انا و ابى فى سعة من الله حین ترکتنا الامة و بایعت غیرنا، و لم نجد علیه اعوانا، و انما هى السنن و الامثال یتبع بعضها بعضا
ایها الناس ! انکم لو التمستم بین المشرق و المغرب رجلا جده رسول الله صلى الله علیه و آله و ابوه وصى الله رسول الله لم تجدوا غیرى و غیر اخى فاتقوا الله و لاتضلو بعدالبیان ، و کیف بکم و انى ذلک منکم الا و انى قد بایعت هذا - و اشار بیده الى معاویة - و ان ادرى لعله فتنة لکم و متاع الى حین
ایها الناس ! انه لایعاب احد بترک حقه و انما یعاب ان یاءخذ ما لیس له ، و کل صواب نافع ، و کل خطاء ضار لاهله ، و قد کانت القضیة فهمها سلیمان فنفعت سلیمان و لم تضر داود.
فاما القرابة فقد نفعت المشرک ، و هى والله للمؤمنین انفع قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعمه ابى طالب و هو فى الموت : قل لااله الاالله ، اشفع لک بها یوم القیامة و لم یکن رسو ل الله صلى الله علیه و آله یقول له و یعد الا ما یکون منه على یقین ، و لیس ذلک لاحد من الناس کلهم غیر شیخنا - اعنى اباطالب - یقول الله عزوجل و لیست التوبة للذین یعلمون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لاالذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما (35)
ایها الناس ! اسمعوا و عوا، و اتقوا لله و راجعوا، و هیهات منکم الرجعة الى الحق ، و قد صارعکم النکوص ، و خامرکم الطغیان ، الحجود، انلزمکموها و انت لها کارهون و السلام على من اتبع الهدى
(27) خطبه آن حضرت هنگامیکه با معاویه صلح کرد
از امام سجاد علیه السلام نقل شده : هنگامیکه امام حسن علیه السلام تصمیم گرفت با معاویه صلح کند، از خانه خارج شد تا اینکه او رادید، هنگامیکه با یکدیگر اجتماع کردند، معاویه بالاى منبر رفت و بر دستور داد امام روى منبر یک پله پائین تر از او بایستد.
آنگاه معاویه اینگونه سخن گفت : اى مردم این حسن پسر على و پسر فاطمه است ، ما را شایسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن نمى داند، و آمده است تا با اختیار صلح کند، آنگاه گفت : اى حسن بایست .
امام برخاست و اینگونه سخن گفت :
سپاس خداى را سزاست که به سبب نعمت ها و پیاپى بودن آنها و برطرف ساختن شدائد و بلاءها نزد دانایان و غیر آن ها شایسته حمد و ستایش است ، بندگانى که به وجودش اعتراف دارند، به سبب آنکه به خاطر جلالت و بزرگیش از تو هم به دور مانده و از آنکه اوهام به او راه یابد، برتر مى باشد و از آنکه در افکار مخلوقاتش قرار گیرد، و عقول اندیشمندان او را احاطه نماید اوج گرفته است .
و گواهى مى دهم که معبودى جز او نمى باشد، در پروردگارى و وجود و یگانگى اش یکتاست و بى نیاز بوده و شریکى ندارد، یکتائى است که پشتیبان ندارد.
و گواهى مى دهم که محمد بنده و رسول اوست ، او را برگزید، و انتخاب کرد، از او خشنود شد، و او را برانگیخت ، تا به سوى حق دعوت کند و چراغى فروزان است و از آنچه بندگان مى ترسند بیم دهنده و به آنچه بدان امید دارند، بشارت دهنده است ، پس براى امت پند داد و رسالتش را به انجام رسانید، و درجات عمل را به ایشان نمایاند، شهادتى که بر آن عقیده و محشور شوم ، و با آن در روز قیامت نزدیک شده و مسرور گردم ، و مى گویم :
اى بندگان خدا بشنوید، و شما قلبها و گوشهائى دارید، پس بیندیشید، ما خاندانى هستیم که خداوند ما را به اسلام گرامى داشت ، و ما را برگزید، و انتخاب کرد، و از ما پلیدى را برطرف کرد و پاک و پاکیزه نمود، و پلیدى همان شک و تردید است ، هرگز در خداوند و دینش شک نمى کنیم ، و از هر پلیدى و گمراهى ما را پاک گرداند، در حالیکه از حضرت آدم تا ما مخلصانه براى او بوده ایم ، در حالیکه آن نعمتى از جانب اوست ، در هر دو گروهى که در میان مردم وجود پیدا مى کند، خداوند ما را در بهترین آنها قرار داده است .
قرون و اعصار در گذر بود، تا اینکه خداوند محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و براى رسالت او را برگزید، و کتاب بر او نازل فرمود، آنگاه او را امر کرد، که به سوى خداوند بخواند، پدرم اولین کسى بود که سخن خداوند و پیامبرش را پذیرفت ، و اولین کسى است که به او ایمان آورد، و خداوند و پیامبرش را تصدیق کرد.
و خداوند در کتابى که بر پیامبرش فرستاد چنین مى فرماید: آیا کسى که نشانه اى از خداوند همراه او باشد، و شاهدى از جانب خداوند او را همراهى نماید پس پیامبر خدا کسى است که نشانه اى از جانب خداوند دارد، و پدرم کسى است که همراهى او نموده و بر او گواه است .
و پیامبر در هنگامیکه به او دستور داد به مکه رفته و سوره برائت را در مراسم حج بخواند، فرمود: اى على حرکت کن من ماءمور شده ام که این نوشته را کسى جز من یا شخصى از من نبرد، و تو آن شخص هستى ، پس على از رسول خدا و رسول خدا از اوست .
و پیامبر در زمانى که بین او و برادرش جعفر بن ابى طالب و مولاى او زید بن حارثه دختر حمزه حکم کرد، چنین فرمود: اى على اما تو از من و من از توام ، و تو بعد از من سرپرست هر مؤمنى هستى پس پدرم اولین تصدیق کننده پیامبر بوده و با جانش او را حفاظت کرد.
آنگاه پیامبر در هر جایگاهى او را مقدم مى داشت ، و براى هر امر مشکلى او را مى فرستاد، چرا که به او اعتماد و اطمینان داشت ، و این بخاطر آن بود که نسبت به خداوند و رسولش خیر خواه بود، واز نزدیکترین فرد به خدا و رسول اوست .
و خداوند مى فرماید: پیشى گیران پیشى گرفته اند O آنان مقرب درگاه الهى اند پس پدرم پیشى گیرنده ترین فرد به خدا و رسول او بود، و او نزدیکترین نزدیکان است .
و خداوند مى فرماید: مساوى نیستند آنان که قبل از فتح مکه انفاق کرده و جنگیده اند بلکه آنان درجات برترى را دارا هستند پس پدرم اولین کسى بود که اسلام آورد، و مؤمن شد، و اولین فردى بود که به سوى خدا و رسولش هجرت کرد، و به رسول خدا صلى الله علیه و آله ملحق گردید، و اولین فردى بود که از سرمایه خود انفاق نمود.
خداوند مى فرماید: و آنان که بعد از ایشان آمدند گویند، پروردگارا ما و برادرانى که پیش از ما ایمان آورده اند را ببخشاى ، و در قلوب ما از کسانى که ایمان آورده اند، کینه اى قرار مده ، پروردگارا! تو با راءفت و مهربانى .
پس مردم از تمامى امتها به جهت آنکه پیش از او ایمان نیاورده است ، و خداوند مى فرماید: و پیشى گیرندگان از مهاجرین و انصار و کسانى که با نیکى آنان را پیروى کردند پس او پیشى گیرنده ترین پیشى گیرندگان است ، پس همچنانکه خداوند پیشى گیرندگان را بر بازماندگان و عقب ماندگان برترى داد، همینگونه پیشى گیرنده ترین پیشى گیرندگان را بر پیشى گیرندگان برترى داد.
و خداوند مى فرماید: آیا آب دادن به حجاج و ساختن مسجد الحرام را همپایه ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد در راه خدا قرار مى دهید، پس او به تحقیق مجاهد راه خدا بود، و این آیه در حق او نازل گشت .
از کسانى که گفتار پیامبر را اجابت کردند عمویش حمزه و پسر عمویش جعفر مى باشند، که هر دوى آنها در میان بسیارى از اصحاب پیامبر به شهادت رسیدند، خداوند از آن دو خشنود باد.
خداوند از بین آن شهدا حمزه را سیدالشهدا قرار داد، و براى جعفر دو بال قرار داد که با آن به همراه فرشتگان هر گونه که بخواهد پرواز مى کند، و این بخاطر جایگاه و منزلت و ارزش ایشان و نزدیکى آنان به پیامبر خدا است ، و پیامبر صلى الله علیه و آله در بین شهدائى که همراه حمزه به شهادت رسیدند، تنها بر حمزه هفتاد نماز گزارد.
و همینگونه خداوند براى زنان پیامبر براى نیکوکارانشان دو پایش و براى بدکارانشان دو عذاب را قرار داد، و این افزایش پاداش و عذاب بخاطر نزدیکى ایشان به پیامبر است .
و نماز در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله را همانند هزار نماز در سائر مساجد قرار داد، غیر از مسجد الحرام در مکه ، که مسجد خلیلش حضرت ابراهیم علیه السلام مى باشد، و این اهمیت بخاطر آنستکه پیامبر نزد خداوند بسیار ارزش دارد.
و خداوند درود بر پیامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت گفتند: اى رسول خدا درود بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست ، پس بر هر مسلمان واجب است که به همراه درود بر پیامبر بر ما نیز درود فرستد.
و خداوند خمس غنائم را براى پیامبرش حلال کرد و در کتابش آنرا براى او واجب ساخت ، و آن چه براى او واجب ساخته براى ما نیز واجب گرداند و صدقه را براى او حرام گرداند و براى ما نیز حرام نمود، پس ستایش او را سزاست که ما در هر چه پیامبرش را در آن داخل ساخت ، داخل گرداند، و از آن چه پیامبرش را از آن منزه دانست ما را نیز منزه نمود، و این کرامتى است که خداوند ما را به آن گرامى داشت ، و فضیلتى است که ما را بر سائر مردم برترى داد.
خداوند هنگامیکه اهل کتاب پیامبر صلى الله علیه و آله را انکار کرده و طلب محاجه نمودند فرمود: بگو بیائید تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهایمان و جانهایتان را خوانده آنگاه قسم یاد کرده و مباهله انجام دهیم ، و لعنت الهى را بر دروغگویان قرار دهیم و پیامبر به همراه خود از میان مردم از جانها پدرم ، و از پسران من و برادرم ، و از زنان مادرم فاطمه علیها السلام را برد، پس ما خاندان و از گوش و خون و جان او هستیم ، و ما از او و او از ماست .
و خداوند مى فرماید: خداوند اراده کرده است تا از شما خاندان رجس و پلیدى را درو گرداند و شما را پاک و پاکیزه نماید، هنگامیکه این آیه نازل شد پیامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود، و خود و ما را زیر عبائى که از ام سلمه بود جمع کرد، و این کار در حجره او و در روزى که مختص به او بود انجام گرفت ، پیامبر فرمود: خداوندا ایشان خاندان من مى باشند، و اینان اهل بیت من هستند، پس از ایشان رجس و پلیدى را دور دار، و پاک و پاکیزه شان گردان .
ام سلمه - که خداوند از او خشنود باد - گفت : اى رسول خدا آیا با ایشان داخل شوم ؟ پیامبر به ایشان فرمود: خداوند، تو را رحمت کند، تو در ره نیکى بوده و به سوى خیر پیش مى روى از تو راضى هستم ولکن این موضوع مخصوص من وایشان است .
سپس پیامبر بعد از این جریان ، تا مدتى که زندگى کرد و قبل از رحلتشان هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما مى آمد، و مى فرمود: خداوند شما را رحمت کند وقت نماز است خداوند اراده کرده که از شما خاندان رجس و پلیدى را دور دارد، و شما را پاکیزه گرداند.
و پیامبر دستور داد دربهائى که به مسجد باز مى شد را ببندند، جز درب خانه ما، به ایشان اشکال گرفته شد، فرمودند: من دربها را نبستم ، و درب خانه على را از پیش خود باز نگذاردم ، بلکه پیرو وحى الهى هستم و خداوند مرا امر به بستن دربها و بازگذاشتن درب خانه او نمود، بعد از این جریان کسى با حالت جنابت داخل مسجد پیامبر نشد، و فرزندى در آن متولد نگردید، جز براى پیامبر صلى الله علیه و آله و پدرم على علیه السلام و این بخاطر کرمت و فضلى است که خداوند نسبت به ما ابراز فرموده ، و ما را در میان مردم بدان اختصاص داده است .
و این درگاه خانه پدرم مى باشد که نزدیک درب خانه پیامبر در مسجد اوست منزل ماست که بین منازل پیامبر قرار گرفته است .
و این بدین خطر است که خداوند پیامبرش را امر فرمود که مسجد را بسازد، پیامبر در کنار آن ده خانه ساخت ، نه خانه براى فرزندان و همسرانش ، و دهمین خانه که در وسط آن ها قرار داشت براى پدرم بود، و آن هم اکنون نیز وجود دارد، و خانه همان مسجدى است که پاکیزه قرار داده شد، و او کسى است که خداوند، فرموده : اهل بیت پس ما اهل بیت هستیم ، و ما کسانى هستیم که خداوند زشتى را از ما دور گردانید، پاک و پاکیزه مان نمود.
اى مردم ! اگر سالها در اینجا بایستم ، و آن چه خداوند به ما داده است در کتابش ما را به آن اختصاص داده ، و بر زبان پیامبرش جارى ساخته است را بشمارم ، تمام نمى شود، و من پسر پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده و چراغ فروزان هستم کسى ، که خداوند او را به عنوان رحمت براى جهانیان فرستاد، و پدرم على علیه السلام سرپرست مؤمنان و شبیه هارون است .
و معاویه بن صخر مى پندارد که من او را شایسته خلافت دانسته ، و خود را سزاوار آن نمى دانم ، اما معاویه دروغ مى گوید، سوگند به خدا که ما در کتاب خدا و زبان پیامبر خدا نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتریم ، جز آن که ما خاندان از آنگاه که پیامبر رحلت فرمود همواره در حال ترس بوده ، مظلوم واقع شده ، حقمان ضایع گردیده است .
و خداوند حکم مى کند بین ما و آنانکه حقمان را ضایع ساخته و بر ما مسلط شدند، و مردم را بر علیه ما شوراندند، و سهممان را از غنائم و فى ء که در کتاب خداوند به ما تعلق گرفته بازداشتند، و ارث مادرمان فاطمه علیهاالسلام از پدرش را گرفتند.
ما نام کسى را نمى بریم ، ولیکن سوگند محکمى مى خورم ، که اگر مردم سخن خداوند و پیامبرش را مى شنیدند، آسمان بارانها و زمین برکتهایش را به آنان عطا مى کرد، و هرگز در این امت دو شمشیر به یکدیگر برخورد نمى کردند، و تا روز قیامت با شادى و آرامش زندگى مى نمودند، و در این حالت اى معاویه تو در آن طمع نمى کردى .
ولکن هنگامیکه او را از جایگاهش دور ساختند و بنیان آنرا دگرگون نمودند، قریش در آن نزاع پرداختند، و آنرا همچونم توپى براى یکدیگر پرتاب کردند، تا اینکه تو اى معاویه و اصحابت بعد از تو در آن طمع کردند.
و پیامبر فرموده : گروهى رهبرى ، خود را به دست کسى نسپرند، در حالیکه در بینشان داناتر از او نیز بود، جز آنکه همواره کارشان به تباهى کشیده مى شود، تا اینکه به آن چه ترک کرده بودند بازگردند.
بنى اسرائیل که اصحاب حضرت موسى علیه السلام بودند، هارون برادر آن حضرت و خلیفه و جانشینن را رها کردند، و به گوساله پرستى مشغول شدند! و از سامرى پیروى نمودند، در حالیکه آنان مى دانستند، او خلیفه حضرت موسى علیه السلام است .
و این امت شنید که پیامبر به پدرم ، مى فرمود: او نسبت به من به منزله هارون به موسى است جز آنکه بعد از من پیامبرى نمى آید.
و پیامبر خدا را دیدند، درحالیکه او را در غدیر خم به امامت منصوب کرد، و گفتارش را شنیدند که براى او به ولایت سخن گفت ، آنگاه امر فرمود که شاهدین به غائبین این خبر را برسانند، پیامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوى غار رفت ، آنگاه که تصمیم گرفتند به او مکر و حیله بزنند، و این در حالى بود که آنان را به راه حق مى خواند ولى یارانى نداشت که از او دفاع کنند، و اگر یارانى داشت با آنان مى جنگید.
و پدرم نیز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان یارى خواست ، ولى کسى او را یارى نکرد، و به فریادش نرسیدند، و اگر یارانى داشت دست از جنگ نمى کشید، و خداوند او را در گشایشى قرار داد، همچنانکه پیامبر در گشایش بود.
و مردم مرا خوار کردند، و در این حال اى پسر حرب با تو بیعت کردم ، و اگر یارانى داشتم که مرا از تو رهائى مى دادند، با تو بیعت نمى کردم ، و خداوند هارون را در زمانیکه مردم او را ناتوان کرد و به دشمنى اش پرداختند در حال گشایش قرار داد.
همچنانکه من و پدرم در حال گشایش از جانب خداوند هستیم ، در زمانیکه مردم ما را رها کرده و با دیگرى بیعت نمودند و ما یارانى را نیافتیم ، و این روشها و نمونه ها پى در پى یکدیگر مى آیند.
اى مردم ! اگر در بین مشرق و مغرب برگردید، تا مردى را بیابید که جدش پیامبر و پدرش جانشین پیامبر با شد، جز من و برادرم را نخواهید، یافت ، پس تقواى الهى پیشه سازید، و بعد از بیان مطلب گمراه نگردید، و چگونه چنین کرد، و از شما چنین انتظارى نمى رفت ، آگاه باشید من با این شخص - و به معاویه اشاره کرد - بیعت کرده ام ، و شاید این فتنه و آزمایشى براى شما باشدت و بهره مندى تا زمان اندک .
اى مردم ! کسى را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمى کنند، و اگر حق دیگرى را ظالمانه بگیرد مورد مؤاخذه قرار مى گیرد، و هر کار خوبى سود دهنده است ، و هر کار خطایى به اهل آن ضرر مى رساند، امرى اتفاق افتاد و سلیمان آن را دانست و او را بهره مند کرد ولى به داود ضرر نرسانید.
اما نزدیکى و خویشاوندى به مشرک بهره مى رساند، در حالیکه سوگند به خدا که براى مؤمن بهره مندى اش بیشتر است پیامبر به عمویش ابوطالب که در حال مرگ بود فرمود: بگو معبودى جز خداوند نیست ، تا در روز قیامت شفاعت تو را بنمایم ، و این کلام را پیامبر به او نمى گفت و به او وعده نمى داد، جز در زمانیکه از طرف او اطمینان داشت ، و براى کسى این مطلب را نفرمود جز شیخ ما یعنى ابوطالب خداوند مى فرمود: توبه براى کسانى نیست که کارهاى زشت انجام مى دهند و هنگامیکه مرگ دامنگیرشان شد گویند هم اکنون توبه کردیم ، و نه براى کسانى که با حالت کفر مى میرند، براى آنان عذابى دردناک آماده کرده ایم .
اى مردم ! بشنوید، و به آن توجه کنید، و تقواى الهى پیشه سازید، و به خود مراجعه کنید، و بسیار دور است که شما به سوى حق باز گردید، در حالیکه گمراهى شما را بر زمین زده و طغیان و سرکشى و انکار شما را فرا گرفته است ، آیا شما را به آن مجبور کنیم ، در حالیکه آنرا ناپسند مى شمرید، و سلام بر آنانکه از راه هدایت پیروى کنند.
(28) خطبته علیه السلام لما وقع الصلح
یا اهل العراق ! انه سخى بنفسى عنکم ثلاث : قتلکم ابى و طعنکم ایاى و انتها بکم متاعى
(28) خطبه آن حضرت بعد از انجام صلح
اى اهل عراق ! من سه چیز را از شما خرده مى گیرم : کشتن پدرم ، و ضربه زدن به من ، و غارت اموالم را.
(29) خطبته علیه السلام فى علة صلحه لمعاویة
روى انه لما تم الصلح و انبرم الامر التمس معاویة بن الحسن علیه السلام ان یتکلم بمجمع من الناس ، و یعلمهم انه قد بایع معاویة ، و یسلم الامر الیه
فاجابه الى ذلک ، فخطب - و قد حشد الناس - خطبة حمد، الله تعالى و صلى على نبیه صلى الله علیه و آله فیها، وهى من کلامه المنقول ، عنه علیه السلام وقال :
ایها الناس ! ان اکیس الکیس التقى ، واحمق الحمق الفجور، و انکم لو طلبتم بین جابلق و جابرس رجلا جده ، رسول الله صلى الله علیه و آله ما وجدتموهم غیرى و غیر اخى الحسین ، و قد علمتم ان الله هداکم بجدى محمد، فانقذکم به من الضلالة ، و رفعکم به من الجهالة و اعزکم بعد الذلة ، و کثرکم بعد القلة و ان معاویة نازعنى حقا هو لى دونه ، فنظرت لصلاح الامة و قطع الفتنة و قد کنتم بایعتمونى على ان تسالموا من سالمت و تحاربوا من حاربت فراءیت ان اسالم معاویة ، و اضع الحرب بینى و بینه ، و قد بایعته و راءیت ان حقن الدماء، خیر من سفکها، و لم ارد بذلک الا صلاحکم و بقائکم ، و ان ادرى لعله فتنة لکم و متاع الى حین
(29) خطبه آن حضرت در علت صلح ایشان با معاویه
روایت شده : هنگامى که صلح انجام پذیرفت ، و کار پایان یافت معاویه از امام خواست که در میان گروهى از مردم سخن بگوید و ایشان را آگاهى دهد که با معاویه بیعت نموده و حکومت را به او تفویض کرده است
امام پذیرفت و در حالیکه مردم جمع شده بودند خطبه خواند، ابتدا حمد و ثناى الهى گفته و بر پیامبرش درود فرستاد، و این از گفتار ایشان است که فرمود:
اى مردم ! زیرکترین زیرکى تقوى ، و حماقت ترین بى خردى فجور و گناه است ، و اگر شما بین شرق و غرب جهان بگردید، تا مردى را بیابید، که جد او پیامبر باشد، جز من و برادرم حسین کسى را نمى یابید، و مى دانید، که خداوند شما را به جدم ، پیامبر هدایت کرد و شما را از ضلالت و گمراهى نجات داد، و از جهالت نادانى رهائى بخشید، و بعد از ذلت و عزت ، و بعد از کمى افراد بسیارتان گردانید.
و معاویه با من در مورد حقى منازعه مى کند که آن براى من است و براى صلاح امت و قطع فتنه و آشوب آن را رها کردم ، و شما با من بیعت کرده بودید که با هر که صلح کنم صلح و با هر که بجنگم بجنگید، به این عقیده رسیده ام که با معاویه سازش کنم ، و خط جنگ بین خود و او را پایان دهم ، وبا او بیعت نمودم و دیدم که جلوگیرى از خونریزى بهتر از ریختن آن است ، و قصدم از این کار صلاح و بقاى شماست و شاید این امر آزمایشى براى ما بوده و تا زمان اندکى آنان را بهره مند سازد.
(30) خطبته علیه السلام فى فضل ابیه
روى ان معاویة ساءل الحسن بن على علیه السلام بعد الصلح ان یخطب الناس ، فامتنع فناشده ان یفعل ، فوضع له کرسى فجلس علیه ثم قال :
الحمدلله الذى توحد فى ملکه ، و تفرد فى ربوبیة یؤ تى الملک من یشاء، و ینزعه عمن یشاء، و الحمدلله الذى اکرم بنا مؤمنکم و اخرج من الشرک اولکم و حقن دماء اخرکم فبلاؤ نا عندکم قدیما و حدیثا احسن البلاء ان شکرتم او کفرتم
ایهاالناس ! ان رب على کان اعلم بعلى حین قبضه الیه ، و لقد اختصه ، بفضل لن تعهدوا بمثله ، و لن تجدوا مثل سابقته .
فهیهات هیهات طالما قلبتم له الامور حتى اعلاه الله علیکم و هو صاحبکم غزاکم فى بدر و اخواتها، جرعکم رنقا و سقاکم علقا، و اذل رقابکم و شرقکم بریقکم ، فلستم بملومین على بغضه
و ایم الله لاترى امة محمد خفضا ما کانت سادتهم و قادتهم فى بنى امیة و لقد وجه الله الیکم فتنة لن تصدوا عنها حتى تهلکوا لطاعتکم طواغیتکم و انضوائکم الى شیاطینکم فعندالله احتسب ما مضى و ما ینتظر من سوء رغبتکم و حیف حلمکم
ثم قال :
یا اهل الکوفة ! لقد فارقکم بالامس سهم من مرامى الله ، صائب على اعداء الله نکال على فجار قریش لم یزل اخذا بحناجرها، جاثما على انفسها لیس بالملومة ، فى امر الله ولابالسروقة ، لمال الله ، و لابالفروقة فى حرب اعداء الله ، اعطى الکتاب خواتیمه و عزائمه ، دعاه فاجابه ، وقاده فاتبه ، لاتاءخذه فى الله لومة لائم ، فصلوات الله علیه و رحمته
(30) خطبه آن حضرت در فضیلت پدرش بعد از آن که صلح کرد
روایت شده : بعد از آنکه امام صلح کرد معاویه از ایشان خواست که خطبه اى بخواند، امام امتناع کرد، او را سوگند داد که عمل نماید، براى امام جایگاهى ترتیب دادند، امام بر آن قرار گرفت و فرمود:
سپاس خدائى را سزاست که در فرمانروائیش یگانه ،و در پروردگاریش تنهاست ، پادشاهى ، را به هر که خواهد بدهد، و از هر که بخواهد مى گیرد، و سپاس خدائى را سزاست که مؤمنتان را به ما گرامى داشت ، و گذشتگان را از شرک رهایى بخشید، و خون گروه دیگرى از شما را از ریختن حفاظت کرد، پس آزمایش ما در گذشته و حال نزد شما بهترین آزمون بوده است ، چه شکر گزارید، و چه ناسپاس باشید.
اى مردم ! پروردگار على علیه السلام به او داناتر بود، در زمانیکه او را به سوى خود فراخواند، و او را به فضیلتى مخصوص گردانید، که همانند آن را سراغ ندارید، و مانند آنرا نمى یابید.
بسیار دور است ، بسیار دور است چه بسیار کارها را براى او دشوار گردانیدند، تا اینکه خداوند او را بر شما پیروز گرداند، درحالیکه از همنشین شما بود، در جنگ بدر و غیر آن با شما جنگید، آب گل آلودى را به شما خورانید، و آب تلخى را به شما نوشانید، و شما را ذلیل گردانده و شما را اندوهناک ساخت ، شما نسبت به بغض او ملامت نمى شوید.
و به خدا سوگند امت پیامبر به جایگاهى نخواهد رسید تا آنگاه که رهبر و پیشوایشان در بنى امیه ، باشد، و خداوند به سوى شما فتنه اى گسیل داشته که از آن بازداشته نمى شوید، تا اینکه بخاطر اطاعتشان از ستمگران و پناه بردن به شیاطین هلاک گردید، آنچه در گذشته ها انجام گرفته ، و آنچه از آینده از رغبتهاى زشت و افکار پستى که در انتظار آنم را به حساب خداوند مى گذارم .
آنگاه فرمود: اى اهل کوفه دیروز کسى از شما جدا شد که تیرى بود از تیرهاى الهى ، کوبنده دشمنان او درهم کوبنده بدکاران ، قریش بود، همواره آنان را تحت اختیار داشته و از او در وحشت بودند، در مورد اوامر الهى مورد ملامت قرار نگرفته و از مال خدا چیزى را به سرقت نمى برد، و از جنگ با دشمنان خدا فرار نمى کرد، تمامى قرآن به او داده ، شده ، او را خوانده اجابت نمود، او را رهبرى کرد تبعیت نمود، در کارهاى الهى از ملامت ملامت گران نمى هراسید، پس درود و رحمت الهى بر او باد.
(31) خطبته علیه السلام فى فضل نفسه
روى ان معاویة لما نزل الکوفة اقام بها ایاما، فلما استتمت بیعته صعد المنبر، فخطب الناس و ذکر امیرالمؤمنین و الحسن علیهما السلام فنال منهما، و کان الحسین علیه السلام حاضرا، فارااد ان یقوم و یجیبه ، فاخذ الحسن علیه السلام بیده و اجلسه و قام ، و قال :
ایها الذاکر علیا، انا الحسن ، و ابى على و انت معاویة ، و ابوک صخر، و امى فاطمة و امک هند، جدى رسول الله و جدک حرب ، و جدتى خدیجة ، وجدتک نثیلة فلعن الله اخملنا ذکرا، و الامنا حسبا، و شرنا قدما، و اقدامنا کفرا و نفاقا
خطبه آن حضرت در شناخت خودش
روایت شده : هنگامیکه معاویه به کوفه آمد، چند روز در آنجا ماند، هنگامیکه مراسم بیعتش ، تمام شد، بالاى منبر رفت و براى مردم خطبه خواند و امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما را نام برده و آنان را دشنام داد، و امام حسین علیه السلام حاضر بود، خواست برخیزد، و پاسخ گوید، امام حسن علیه السلام دست ایشان را گرفت و آن حضرت را نشانید، و خود برخاست و فرمود:
اى آنکه نام على را مى برى ، من حسن هستم ، و پسر او مى باشم ، و تو معاویه اى و پدرت صخر است ، و مادرم فاطمه و مادرت هند، و جدم پیامبر و جدت حرب ، و جده ام خدیجه و جده ات نثیله است ، خداوند لعنت کند، از میان من و تو کسى را شهرتش کمتر حسبش پست تر، شرش با سابقه تر، و کفر و نفاقش قدیمى تر است .
(32) خطبته علیه السلام فى فضل نفسه و ابیه
روى انه لما قدم معاویة بالکوفة قیل له : ان الحسن بن على مرتفع فى انفس الناس ، فلوا امرته ان یقوم دون مقامک على المنبر، فتدرکه الحداثة و العى ، فیسیط من انفس الناس و اعینهم فابى علیهم ، و ابوا علیه الا ان یاءمره بذلک فامره ، فقام دونه مقامه فى المنبر فحمدالله اثنى علیه ، ثم قال :
اما بعد، ایها الناس ، فانکم لو طلبتم ما بین کذا و کذا لتجدوا رجلا جده بنى لم ، جد وا غیرى ، و غیر اخى ، و انا اعطینا صفقتنا هذه الطاغیة - و اشار بیده الى اعلى المنبر الى معاویة ، و هو فى مقام رسول الله صلى الله علیه و آله - و راءینا حقن دماء، المسلمین ، افضل من اهراقها، و ان ادرى ، لعله فتنة لکم و متاع الى حین - و اشاره بیده الى معاویة .
فقال له معاویة : ما اردت بقولک هذا؟ فقال : ما اردت به الا ما ارادالله عزجل ، فقام معاویة فخطب خطبة عطبة فاحشة ، فسب فیها امیرالمؤمنین علیه السلام فقام الیه ، الحسن بن على علیه السلام فقال له - و هو على المنبر:
ویلک یابن اکلة الاکباد، او انت ، تسب امیر المؤمنین علیه السلام و قد قال رسول الله صلى الله علیه و آله : من سبنى فقد سب الله و من سب الله ادخله الله نار جهنم خالدا فیها مخلدا و له عذاب مقیم
ثم انحدر الحسن علیه السلام عن المنبر، و دخل داره و لم یصل هناکم بعد ذلک ابدا
(32) خطبه آن حضرت در فضیلت خود و پدرش
روایت شده : هنگامیکه معاویه وارد کوفه ، شد به او گفتند: امام حسن علیه السلام نزد مردم جایگاه بلندى یافته است ، اگر به او دستورى دهى که روى منبر در پله پائین تر از تو قرار گیرد، جوانى و ناتوانى در سخن گفتن او باعث مى شود که مقامش در قلب و دید مردم کاهش یابد، معاویه نپذیرفت ، امام اصرار کردند، معاویه این عمل را انجام داد، امام در پله پائین تر از او ایستاد، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اما بعد، اى مردم اگر بین شرق و غرب جهان را بگردید، تا مردى را بیابید که جدش پیامبر باشد، جز من و برادرم را نخواهید، یافت ، و ما با این طاغى و ستمگر بیعت کرده ایم - و با دست به بالاى منبر که معاویه ایستاده بود اشاره کرد - که در جایگاه پیامبر قرار گرفته است ، و دانستیم ، که حفظ خونهاى مسلمانان بهتر از ریختن خونهاى آنان است ، آنگاه به این آیه ، استشهاد کردند: شاید این امر آزمایشى براى شما بوده و تا زمان اندکى آنان را بهره مند سازد و با دست به معاویه اشاره کرد.
معاویه گفت : قصدت از این سخن چه بود، فرمود: قصدم همان چیزى است که خداوند اراده آنرا نموده است ، آنگاه معاویه برخاست و خطبه اى خواند که در آن به على علیه السلام دشنام داد و بسیار مسخره و استهزاء نمود، امام حسن علیه السلام برخاست و به او که هنوز بالاى منبر بود گفت :
واى بر تو اى پسر خورنده جگرها، آیا تو امیرالمؤمنین علیه السلام را سب و لعن مى کنى ، در حالى که پیامبر فرموده است : هر که على را سب و دشنام دهد مرا دشنام داده است ، و هر که مرا دشمن دهد خداوند را دشنام داده است ، و هر که خدا را دشنام دهد، خداوند او را در آتش دوزخ وارد سازد در حالیکه در آن جاودانه خواهد بود، و عذابى پایدار براى اوست .
آنگاه امام از منبر پائین آمد و به خانه اش رفت و در آنجا دیگر نماز نگزارد.
(33) خطبته علیه السلام فى تعریف نفسه و صفات الخلیفة
روى ان عمروبن العاص قال لمعاویة : ابعث الى الحسن ابن على ، فمره ان یصعد المنبر، و یخطب الناست ، فلعله ان یحصر، فیکون ذلک مما نعیره ، به فى کل محفل ، فبعث الیه معاویة فاصعده ، المنبر، وقد جمع له الناس و رؤ ساء اهل الشام ، فحمدالله الحسن علیه السلام و اثنى علیه ثم قال :
ایها الناس ! من عرفنى فانا الذى یعرف ، و من لم یعرفنى فانا الحسن بن على بن ابى طالب ، ابن عم نبى الله اول المسلمین ، اسلاما، و امى فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و جدى ، محمدبن عبدالله نبى الرحمة ، انا ابن البشیر، انا ابن النذیر، انا ابن السراج المنیر، انا ابن من بعث رحمة للعالمین انا ابن من بعث الى الجن و الانس اجمعین .
فقطع علیه معاویة فقال : یا ابا محمد خلنا من هذا و حدثنا فى نعت الرطب - اراد بذلک تخجیله ، - فقال الحسن علیه السلام : نعم التمر، اریح ، تنفخه ، و الحر ینضجه ، و اللیل یبرده ، و یطیبه ، ثم اقبل الحسن ، علیه السلام فرجع فى کلامه الاول ، فقال : انا ابن مستجاب الدعوة ، انا ابن الشفعى المطاع ، انا ابن اول من ینفض عن راءسه التراب ، انا ابن من یقرع باب الجنة ، فیفتح له فیدخلها، انا ابن من قاتل معه الملائکة ، و احل له المغنم ، و نصر بالرعب من مسیرة ، شهر.
فاکثر فى هذا النوع من الکلام ، و لم یزل به حتى اظلمت الدنیا على معاویة ، و عرف الحسن علیه السلام من لم یکن عرفه من اهل الشام ، و غیر هم ، ثم نزل .
فقال له معاویة : اما انک یا حسن ، قد کنت ترجوا ان تکون خلیفة و لست هناک فقال الحسن علیه السلام :
اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلى الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عزوجل ، و لیس الخلیفة ، من سار بالجود، و عطل السنن ، و اتخذ الدنیا اما و ابا، و عبادالله خولا، و ماله دولا، ولکن ذلک امر ملک اصاب ملکا فتمتع منه قلیلا و کان قد انقطع عنه فاتخم لذته و بقیت ، علیه تبعته ، و کان کما قال الله تبارک و تعالى : و ان ادرى لعله فتنة لکم و متاع الى حین (36) متعناهم سنین ثم جاءهم ماکانونا یوعدون (37) و ما اغنى عنهم ما کانوا یمتعون (38)
و اما بیده الى معاویة ، ثم قام فانصرف
و فى روایة :
فقال معاویة : ما فى قریش رجل الا و لنا عنده نعم مجللة و ید جمیلة قال :
بلى ، من تعززت به بعد الذلة ، و تکثرت ، به بعد القلة
فقال معاویة : من اولئک یا حسن ؟ قال :
من یلهیک عن معرفته
ثم قال الحسن علیه السلام :
انا ابن من ساد قریشا شابا و کهلا، انا ابن من ساد الورى کرما و نبلا، انا ابن من ساد اهل الدنیا بالجود، الصادق و الفرع الباسق و الفصل السابق ، انا ابن من رضاه رضى الله و سخطه سخط الله ، فهلک لک ان تسامیه یا معاویة ؟
فقال : اقول لا تصدیقا لقولک ، فقال الحسن علیه السلام :
الحق ابلج ، و الباطل لجلج ، و لن یندم ، من رکب الحق ، و قد خاب من رکب الباطل ، الحق یعرفه ، ذو و الالباب
ثم نزل معاویة و اخذ بید الحسن و قال : لامرحبا بمن ساءک
(33) خطبه آن حضرت در شناسائى ، خود و صفات زمامدار
روایت شده : روزى عمروبن عاص به معاویه گفت : نزد حسن بن على علیهماالسلام بفرست ، و بگو بالاى منبر رفته ، و خطبه خواند، شاید در سخن گفتن عاجز شود، و بدین وسیله ، او را در هر محفلى از این جهت مسخره خواهیم کرد، معاویه نزد، ایشان فرستاد، امام بالاى منبر رفت در حالیکه مردم و رؤ ساى اهل شام ، جمع شده ، بودند، امام حمد و ثناى الهى گفت ، آنگاه فرمود:
اى مردم ! هر که مرا مى شناسد که مرا مى شناسد، و آن کس که مرا نمى شناسد، بداند من حسن پسر على بن ابى طالب هستم ، من پسر پیامبر خدایم ، پسر آن کس که خداوند، زمین را برایش پاک و سجده گاه ، قرار داد، من پسر چراغ فروزان ، و فرزند پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده ، و بیم رسان ، پسر آخرین ، پیامبران ، و پیشواى فرستادگان ، و رهبر پرهیزگاران ، و برگزیده ، پروردگار جهانیان ، من پسر کسى هستم که بعنوان رحمت به سوى جهانیان فرستاده شده ، و من پسر کسى هستم که بر جن و انس برانگیخته شد.
معاویه که از سخن امام به سختى افتاده ، بود سخن ایشان را قطع کرد و گفت : اى با محمد، از این سخنان ما را واگذار، و از ویژگیهاى خرما براى ما سخن بگو - قصد او آن بود که امام خجالت کشیده و سخن نگوید - امام فرمود: آرى ، خرما، به وسیله باد بارور مى شود، و حرارت خورشید آن را مى پزد، و خنکى شب آن را خوشبو و تازه اش مى کند آنگاه امام به سخن اول خود بازگشت و فرمود: من پسر کسى هستم که خواستنش به درگاه خدا پذیرفته مى شد، من پسر کسى هستم که شفاعتش مقبول قرار مى گیرد، من پسر کسى هستم که نخستین فردى است که از زمین مبعوث مى گردد، من پسر کسى هستم که در بهشت را مى کوبد، و در برایش گشوده مى شود، و داخل آن مى شود من پسر کسى هستم که فرشتگان در جنگ به یاریش مى شتافتند، و غنائم برایش حلال گشت ، به وسیله ترس از فاصله یک ماه یا بیشتر یارى شد.
امام در این سخنان بود، تا اینکه دنیا بر معاویه تیره و تار شد، و از اهل شام و غیر آن ها هر که امام را نمى شناخت او را شناخت .
معاویه گفت : اى حسن ، آرزو داشتى که خلیفه شوى اما خلیفه نیستى امام فرمود:
خلیفه کسى است که به روش پیامبر عمل کند، و به اطاعت الهى گردن نهد، و کسى که ستم مى کند و سنتهاى الهى را تعطیل گذارده ، و به دنیا همچون پدر و مادر خود دلبستگى دارد، و بندگان الهى را بردگان و مال خدا را غارت مى کند خلیفه نمى باشد، ولکن او کسى است که به زور حکومتى را به چنگ آورده ، و از آن به مدت کوتاهى بهره مى برد، و به زودى ؛ دورانش پایان مى یابد، لذتش تمام شده ، و تبعات آن بر عهده اش باقى مى ماند، و اینگونه مى باشد که خداوند فرموده : و نمى دانى شاید آن آزمایشى براى شما باشد و بهره مندى تا مدتى کم ، آنان را چند سال بهره مند ساختیم آن گاه آنچه به ایشان وعده داده شده بود (عذاب الهى ) فرا رسید و آنچه از آن بهره مندند، ایشان را بى نیاز نمى کند.
و آن گاه با دست به معاویه اشاره کرد، و از منبر پائین آمد.
و در روایتى اینگونه آمده است :
معاویه گفت : حتى یک نفر در قریش نیست که از نعمت ها و بخشندگیهاى ما بهره مند نباشد، امام فرمود:
آرى ، کسى که پس از خوارى به وسیله او عزت یافتى ، و کمى خود را به فراوانى رسانیدى .
معاویه گفت : اى حسن آنان کیانند، فرمود:
کسانى که نمى خواهى آنان را بشناسى .
و امام ادامه داد: من فرزند کسى هستم که بر پیر و جوان قریش پیشوا بود، من فرزند کسى هستم که در کرامت ، بر همه مردمان آقائى داشت ، من فرزند کسى هستم که بر مردم ، جهان در راستى ، و بخشندگى برترى داشت ، شاخه اى بارور بود، و در برتریها پیشگام ، من فرزند کسى هستم که خشنودى ، او خشنودى خداوند، و خشمش خشم او مى باشد، پس اى معاویه آیا حق دارى به چنین کسى جسارت کنى .
معاویه گفت : نه گفتارت را درست مى دانم ، امام فرمود:
حقیقت روشن است و باطل تاریک ، آنکس که به حق گرائید، پشیمان نشد، و کسى که کار باطل نمود زیانکار گردید، و حقیقت را درست اندیشان مى شناسند.
معاویه از منبر پایین آمد و دست امام را گرفت و گفت : هر که به تو بدى کند از آفرین دور باد.
(34) خطبته علیه السلام فى توصیف نفسه و معاویة :
روى ان معاویة قدم المدینة ، فقام خطیبا فقال : این على ابن ابیطالب ، فقام الحسن بن على علیه السلام فخطب ، و حمدالله و اثنى علیه ، ثم قال :
انه له یبعث نبى الاجعل له وصى من اهل بیته و لم یکن نبى الاوله عدو من المجرمین ، و ان علیا علیه السلام کان وصى رسول الله من بعده ، و انا ابن على و انت ابن صخر، و جدک حرب و جدى ، رسول الله و امک هند و امى فاطمة و جدتى خدیجة و جدتک نثیلة ، فلعن الله الامنا حسبا، و اقدمنا کفرا و اخملنا ذکرا، و اشدنا نفاقا
فقال عامة اهل المجلس : آمین ، فنزل معاویة فقطع خطبته
(34) خطبه آن حضرت در شناسائى خود و معاویه
روایت شده : هنگامى که معاویه به مدینه آمده خطبه خواند و گفت : على بن ابیطالب کجاست ، امام حسن علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى الهى گفت : پیامبر مبعوث نشده مگر آنکه از خاندانش براى او جانشینى مقرر شده است ، و پیامبر نبوده جز آن که از ستمگران دشمنى براى او وجود داشته است ، و على علیه السلام وصى پیامبر خدا بعد از او است ، و من پسر على و تو پسر صخر هستى ، جد تو حرب و جد من پیامبر خداست و مادرت هند و مادرم فاطمه است ، و جده ام خدیجه و جده ات نثیله است ، خداوند از رحمتش دور دارد، آنکه از میان من و تو از جهت نسب پست تر از جهت کفر با سابقه تر، و نامش کمتر، و نفاقش بیشتر است .
تمامى مردمى که حاضر بودند گفتند: خدایا اجابت کن ، معاویه از منبر پائین آمد، و خطبه اش را قطع کرد.
(35) خطبته علیه السلام فى توصیف نفسه
روى ان معاویة ساءل الحسن علیه السلام ان یصعد المنبر و ینتسب فصعد فحمدالله و اثنى علیه ثم قال :
ایهاالناس ! من عروفنى فقد عرفنى ، و من لم یعرفنى فسابین له نفسى بلدى مکة و منى و انا ابن المروة و الصفا انا ابن النبى المصطفى ، و انا ابن من علا الجبال الرواسى ، و انا ابن من کسا محاسن وجهه الحیاء، و انا ابن فاطمة سیدة السناء، و انا ابن قلیلات العیوب ، نقیات ، الجیوب
و اذن المؤذن ، فقال : اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله ، فقال :
یا معاویة ، محمد ابى ام ابوک ؟ فان قلت ، لیس بابى فقد کفرت ،، و ان قلت ، نعم : فقد اقررت .
ثم قال : اصبحت قریش تفتخر على العرب بان محمدا منها، و اصبحت العرب تفتخر على العجم بان محمدا منها، و اصبحت العجم تعرف حق العرب بان محمدا منها، یطلبون ، حقنا و لایردون الینا حقنا
(35) خطبه آن حضرت در توصیف خودش
روایت شده که معاویه از امام حسن علیه السلام خواست که بر بالاى مبر رفته و نسب خود را بیان دارد، امام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم ! هر که مرا مى شناسد، که مرا مى شناسد، و هر که مرا نمى شناسد، بزودى خود را براى او توصیف مى کنم ، شهرم مکه و منى و فرزند مروه و صفا هستم ، و من پسر پیامبر برانگیخته شده هستم و من فرزند کسى هستم که بر بالاى کوههاى استوار رفته ، و من پسر کسى هستم ، که زیبائیهاى چهره اش را از حیا پوشانید، و من پسر فاطمه برترین زنان هستم ، و من پسر کسانى هستم که عیوبشان اندک و دامنهایشان پاک است .
در اینحالت مؤذن اذان گفت و بیان داشت : گواهى مى دهم که معبودى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که حمد و فرستاده خداست امام فرمود:
اى معاویه ! محمد پدر توست با پدر من ، اگر بگوئى پدر من نیست ، حق را پوشانده اى ، و اگر بگوئى : آرى ، اقرار نموده اى .
سپس فرمود:
قریش بر عرب افتخار مى کند که محمد از آنانست ، و عرب و عجم افتخار مى کند که محمد از آنان مى باشد، و عجم به عرب احترام مى گذارد، چون محمد از آنانست ، حق ما را طلب مى کنند، اما حقمان را به ما باز نمى گردانند.
(36) خطبته علیه السلام فى تحریض الناس لاتباعهم
معاشر الناس ! عفیت الدیار، و محیت الاثار و قل الاصطبار، فلا قرار على همزات الشیاطین ، و حکم الخائننى ، الساعة ، و الله صحت البراهین ، و فصلت الایات و بانت المشکلات ، و لقد کنا نتوقع تمام هذه الایة و تاءویلها قال الله تعالى : و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین (39)
فقد مات و الله جدى رسول الله صلى الله علیه و آله قتل ابى علیه السلام و صاح الوسواس الخناس ، و دخل الشک فى قلوب الناس ، و نعق ناعق الفتنة و خالفتم السنة فیالها من فتنة صماء بکماء عمیاء، لایسمع لداعیها، و لایجاب منادیها، ولایخاف والیها، ظهرت کلمة النفاق ، و سیرت رایات اهل الشقاق تکالبت جیوش اهل المراق من الشام و العراق هلموا رحمکم الله الى الایضاح و النور الوضاح ، و العلم الجحجاح ، والافتتاح الى النور الذى لایطفى و الحق الذى لایخفى
یا ایهاالناس ! تیطقظوا من رقدة الغفلة ، و من نهزة الوسعة ، و من تکاثف الظلمة و من نقصان مخلصة فوالذى فلق الحبة و براءالنسمة و تردى بالعظمة لئن قام الى منکم عصمة بقلوب صافیة ، و نیات مخلصة لایکون فیها شوب نفاق ، و لانیة افتراق ، لاجاهدان بالسیف قدما قدما، و لاضعن من السیوف جوانبها و من الرماح اطرافها، و من الخیل سنابکها
(36) خطبه آن حضرت در ترغیب مردم به پیروى از آنان
اى مردم ! شهرها نابود، و آثار از بین رفت ، صبر و شکیبائى اندک گردید پس بر وسوسه هاى شیطانى و حکم خیانتکاران قدرت تحمل نیست ، به خدا سوگند که هم اکنون دلایل اثبات ، و آیات الهى برتر و مشکلات آشکار شد، و ما در انتظار تحقق این آیات و تاءویل آنها بودیم . خداوند مى فرماید: محمد تنها رسول الهى است که قبل از او نیز پیامبرانى بوده اند اگر بمیرد، یا کشته شود، آیا شما به گذشته خود رجوع مى کنید، و هر که به گذشته خود رجوع کند به خداوند ضرر نمى رساند، و خداوند شاکران را پاداش مى دهد.
سوگند به خدا که جدم پیامبر خدا مرد و پدرم و کشته شد، و وسوسه گر ناپیدا صیحه و فریاد زد،، و شک در قلوب مردم وارد شد، و نداى فتنه جو و آشوب گر ظاهر گردید، و با سنت پیامبر مخالفت گردید، پس اى واى از فتنه کور و کر و لال ، که سخن خواننده و شنیده نشده و منادى آن جواب داده نمى شود، و با رهبر آن مخالفت نمى گردد، و نفاق آشکار و پرچمهاى تفرقه افکنان به حرکت در آمد، و لشکریان ، خارج شوندگان از دین از شام و عراق مجتمع شدند، خداوند شما را رحمت کند بشتابید به روشنى نور، درخشان و پرچم مرد نیرومند، و به نورى که هرگز خاموش نگردد، و حقى که مخفى نشود.
اى مردم ! از خواب غفلت برخاسته ، و از فرصت ، گسترده و از تاریکى بسیار، و از کم بودن راه هایى برخیزید، سوگند به آن که دانه را شکافت ، و انسان را خلق کرد، و عظمت را بر خود پوشانید، اگر از میان شما گروهى با من باشند، که قلبهاى صاف و نیاتى صادق داشته باشند، که در آن نفاق نبوده و قصد، تفرقه افکنى نداشته باشند، قدم قدم با شمشیر با آنان مى جنگم ، و شمشیرها و نیزها را در اطراف آنان قرار داده ، و اسبها را در اطراف ایشان حرکت درآورم .
(37) خطبته علیه السلام فى علة صلحه
روى انه لما ضرب علیه السلام بخنجر مسموم عدال الى موضع مسمى ببطن جریح ، و علیها عم المختار، و قال المختار لعمه : تعالى حتى ناخذ الحسن ونسلمه الى معاویة ، و بعد ان علموا الشیعة به هموا بقتل المختار، فتلطف عمه بالعفوا عنه ففعلوا
فقال الحسن علیه السلام :
ویلکم والله ان معاویة لایفى لاحد، منکم بما ضمنه فى قتلى و انى اظن ان وضعت یدى فى یده فاسالمه لم یترکنى ادین لدین جدى صلى الله علیه و آله
و انى اقدر ان اعبدالله عزوجل وحدى ، ولکنى کانى انظر الى ابنائکم واقفین على ابواب ابنائهم یستسقونهم و یستطعمونهم بما جعل الله لهم ، فلایسقون و لایطعمون ، فبعدا و سحقا لما کسبته ایدیهم ، و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون
(37) خطبه آن حضرت در علت صلح ایشان
روایت شده : هنگامى که امام با خنجر مسموم مورد حمله قرار گرفت به مکانى بنام بطن جریح که عموى مختار بر آن حکومت مى کرد، رفت ، مختار به عمویش گفت : بیا تا حسن بن على را گرفته و به معاویه تسلیم نمائیم ، هنگامى که شیعیان قصد او را دانستند، قصد کشتن مختار را کردند، عمویش از آنان خواست که از او درگذرند، آنان نیز درگذشتند.
امام علیه السلام فرمود:
واى بر شما، سوگند، بر خود معاویه به آن چه در مورد قتل من با شما پیمان بست وفا نمى کند و مى دانم که اگر دست به دست او دهم و تسلیم او گردم ، نمى گذارد که به دین جدم باشم .
و من مى توانم ، که به تنهائى عبادت پروردگارم ، را بنمایم ، اما من به فرزندان شما مى نگرم ، که در کنار درهاى خانه هاى فرزندان ایشان قرار گرفته و در مقابل آنچه خداوند به آنان داده است ، از آنان درخواست آب و غذا مى کنند، اما به آنان آب و غذا نمى دهند، پس دور باد بر آن به سبب آنچه انجام داده اند، و ستمکاران بزودى مى دانند که در چه جایگاهى قرار خواهند گرفت .
(38) خطبته علیه السلام لما لامه بعض الناس على بیعته
و یحکم ما تدرون ما عملت ، و الله الذى عملت خیر لشیعتى مما طلعت علیه الشمس او غربتت لاتعلمون انى امامکم و مفترض الطاعة علیکم ، و احد، سیدى شباب اهل الجنة بنص من رسول الله صلى الله علیه و آله على ؟
قالوا: بلى ، قال :
اما علمتم ان الخضر لما خرق السفینة ، و اقام الجدار، و قتل الغلام ، کان ذلک ساخطا لموسى بن عمران علیه السلام اذ خفى علیه وجه الحکمة فى ذلک و کان ذلک عندالله تعالى ذکره حکمة و صوابا
اما علمتم انه ما منا احد الا و یقع فى عنقه بیعته لطاغیة زمانه ، الاالقائم الذى یصلى خلفه روح الله عیسى بن مریم علیه السلام ، فان الله عزوجل یخفى ولادته و یغیب شخصه ، لئلا یکون لاحد فى عنقه بیعته اذا خرج .
ذاک التاسع من ولد اخى الحسین ، ابن سیدة النساء، یطیل الله عمره فى غیبته ، ثم یظهره بقدرته ، فى صورة شاب دون الاربعین سنة ، ذلک لیعلم ان الله على کل شى ء قدیر
(38) خطبه آن حضرت هنگامیکه ایشان را بر بیعت با معاویه مورد سرزنش قراردادند
واى بر شما نمى دانید که من چه عملى را انجام دادم ، سوگند به خدا آن چه انجام دادم براى شیعیانم بهتر از چیزهائى است که خورشید بر آنها تابیده یا غروب کرده است ، آیا نمى دانید، به تنصیص پیامبر که من امام شما و اطاعتم بر شما واجب است و یکى از دو آقاى جوانان اهل بهشتم ؟
گفتند: آرى فرمود:
آیا نمى دانید هنگامى که خضر کشتى را سوراخ و دیوار را تعمیر کرد، و آن جوان را کشت ، این اعمال موسى را خشمگین ساخت ، زیرا دلیل این امور بر او پوشیده بود، اما حکمت و صحت آن نزد خداوند مشخص بود.
آیا نمى دانید که هیچیک از ما اهل بیت نیست جز آن که بیعت طاغوت زمانش بر گردن اوست ، جز قائمى که روح الله عیسى بن مریم پشت سر او نماز مى گزارد، خداوند، ولادتش را مخفى و او را پنهان مى نماید، تا هنگام خروج بیعت کسى بر گردن او نباشد.
او نهمین فرزند برادرم حسین است ، پسر برترین زنان است ، خداوند عمرش را در غیبتش طولانى مى گرداند، آنگاه به قدرتش او را به صورت جوانى کمتر از چهل سال ظاهر مى سازد، آن به خاطر اینست که بدانند، خداوند بر هر کار قادر است .
(39) خطبته علیه السلام فى علة صلحه
انما هادنت حقنا للدماء و صیانتها، و اشفاقا على نفسى و اهلى والمخلصین من اصحابى
(39) خطبه آن حضرت در مورد علت صلح خود
بخاطر حفاظت کردن و ریخته نشدن خونها، و بخاطر محبتم به خودم و خاندانم و یاران مخلصم صلح کردم .
(40) خطبته علیه السلام بعد ان طلب اصحابه نقض بیعته
انتم شیعتنا و اهل مودتنا، فلو کنت بالحزم فى امر الدنیا اعمل و لسلطانها ارکض و انصب ما کان معاویة باباس منى باسا، و لااشد شکیمة ، ولاامضى عزیمة ، ولکنى ، ارى غیر ما راءیتم ، و ما اردت بما فعلت الاحقن الدماء
فارضوا، بقضاء، الله و سلموا لامره والزموا بیوتکم ، و امسکوا - او قال : کفوا ا یدکم حتى یستریح برو او یستراح من فاجر
(40) خطبه آن حضرت بعد از آن که اصحابش از او خواستند که نقض بیعت کند
شما شیعیان و دوستان ما هستید، اگر مى خواستم ، تلاشم در امور دنیایى باشد، و به قدرت دنیایى مى اندیشیدم ، معاویه در این زمینه از من قویتر و نیرومندتر، و عزمش بیشتر از من نبود، اما نیتم غیر آن چیزى است که شما مى اندیشید، و عملى که انجام داده ام ، بخاطر جلوگیرى ، از ریختن خونها بوده .
پس به قضاء، الهى راضى باشند، و به امر او تسلیم باشید، در خانه هایتان مانده و سکوت اختیار کنید - یا فرمود: عملى انجام دهید، عملى انجام ندهید، تا نیکوکار در راحتى قرار داشته باشد، یا از دست فاجر در راحتى باشد.
__________________________________________
17- جبهة الانصار، و سنام العرب (خ ل )
18- و هى من النساء (خ ل )
19- النساء: 34
20- یوسف : 38
21- الشورى : 22
22- الاحزاب : 33
23- النساء: 58
24- النساء،: 83
25- الانفال : 48
26- الانفال : 46
27- هود: 17
28- الواقعة : 10-11
29- الحدید: 10
30- الحشر: 10
31- التوبة : 100
32- التوبة : 19
33- آل عمران : 61
34- الاحزاب : 33
35- النساء: 18
36- الانبیاء: 111
37- الشعراء: 205
38- الشعراء،: 207
39- آل عمران : 144
- ۹۴/۰۳/۱۹