گزیده ای از گفتار امام حسن مجتبی علیه السلام
گزیده اى از گفتار آن حضرت
(1) قوله علیه السلام فى فضل التقوى
من یتق الله یجعل له مخرجا، من الفتن و یسدده فى امره ، و یهیى له رشده ، و یفلجه ، بحجته ، و یبیض و جهه و یعطیه ، رغبته ، مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء، و الصالحین ، و حسن اولئک رفیقا
(1) سخن آن حضرت در فضیلت تقوى
هر که تقواى الهى پیشه سازد، خداوند راه رهایى از فتنه ها را براى او گشوده ، و در کارها او را تاءیید، مى نماید، و راه هدایت ، را براى او آماده ، ساخته ، و حجت دلیلش را غالب مى گرداند، و چهره اش را نورانى و آرزویش را بر مى آورد، با کسانى که خداوند بر آنان نعمت خود را ارزانى داشته ، باپیامبران و راستگونیان ، و شهیدان و صالحان ، و اینان دوستان نیکوئى هستند.
(2) قوله ، علیه السلام فى وصف التقوى
التقوى باب کل توبة و راءس کل حکمة ، و شرف کل عمل
(2) سخن آن حضرت در توصیف تقوى
تقوى درگاه ، هر توبه ، و آغاز هر حکمت ، و شرافت هر عمل است .
(3) قوله علیه السلام فى توکل على الله
من اتکل على حسن الاختیار من الله لم یتمن انه فى غیر الحال ، التى اختارها، الله له
(3) سخن آن حضرت در توکل بر خداوند
هر که بر نیکویى اختیار خداوند توکل نماید، هرگز آرزو نمى کند که درحالتى غیر از آنچه خداوند براى او اختیار کرده ، قرار داشته باشد.
(4) قوله علیه السلام فى وصف العقل
راءس العقل معاشرة الناس بالجمیل و بالعقل تدرک الداران جمیعا، و من حرم من العقل حرمهما جمیعا
(4) سخن آن حضرت در توصیف عقل
معاشرت نیکو با مردم ابتداى عقل و دور اندیشى است و با عقل دنیا و آخرت به دست مى آید، و هر که از عقل محروم گردید از این دو جهان بى بهره است .
(5) قوله علیه السلام فى معنى المروة
المروة حفظ الدین ، و اعزاز النفس ، ولین الکنف و تعهد الصنیعة و اداء الحقوق
(5) سخن آن حضرت در معنى جوانمردى
(جوانمردى ) حفظ دین ، و گرامى داشتن ، خود، و مهربان بودن و انجام درست امور، و اداء حقوق مى باشد.
(6) قوله علیه السلام فى معنى المروة
شح الرجل على دینه ، و اصلاحه ماله ، وقیامه بالحقوق
(6) سخن آن حضرت در معنى جوانمردى
(جوانمردى ) حرص انسان در دینش و اصلاح کردن مالش و اداء حقوقش مى باشد.
(7) قوله علیه السلام فى الصمت
ستر العمى ، زین العرض ، و فاعله ، فى راحة و جلیسه امن
(7) سخن آن حضرت در مورد سکوت
(سکوت ) پوششى براى مجهولات ، و زینتى براى آبرو، مى باشد، و انسانى که سکوت مى کند همواره ، در راحتى بوده و همنشینش از او در آسایش است .
(8) قوله علیه السلام فى الرضا بقضاء الله
کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه ، و یحقر منزلته ، و الحاکم علیه الله ، و انا الضامن لمن لم یهجس فى قلبه الا الرضا، ان یدعوا لله فیستجاب له
(8) سخن آن حضرت در خشنودى به قضاى الهى
چگونه مؤمن مؤمن است ، در حالیکه به قسمت الهى ناخشنود، مى باشد، و و ارزش را پست مى شمرد، با اینکه خداوند، بر او حکم مى راند و من ضامن هستم هر که در قلبش جز خشنودى از قسمت الهى را نگذراند، دعاهایش را خداوند اجابت کند.
(9) قوله علیه السلام فى الادب و الحیاء و المروة
لا ادب لمن لا عقل له ، و لامروة ، لمن لاهمة له ، و لاحیاء لمن لادین له
(9) سخن آن حضرت در مورد ادب و حیاء و جوانمردى
هرکه عقل ندارد ابد ندارد، و هر که همت ندارد، جوانمردى ندارد، و هر که دین ندارد حیا ندارد.
(10) قوله علیه السلام فى فضل العفاف و القناعة
یابن ادم عف عن محارم الله تکن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه تکن غنیا، و احسن جوار من جاورک تکن مسلما
(10) سخن آن حضرت در مورد عفت وقناعت
اى پسر آدم ، از محرمات الهى ، پرهیز کن ، تا عابد گردى ، و به آن چه خداوند داده است ، راضى باش تا بى نیاز شوى ، با همسایگانت به نیکى رفتار کن تا مسلمان باشى .
(11) قوله علیه السلام فى فضل قبول المعذرة
لاتعاجل الذنب بالعقوبة و اجعل بینهما للاعتذار طریقا
(11) سخن آن حضرت در فضیلت پذیرش معذرت
در عقوبت گناه عجله نکن ، و بین این دو راهى را براى معذرت خواهى قرار ده .
(12) قوله علیه السلام فى العفو
اوسع ما یکون الکریم ، بالمغفرة اذا ضاقت بالمذنب المعذرة
(12) سخن آن حضرت در عفو و بخشش
آنگاه بخشش یک شخص بزرگوار موارد دیگر بیشتر است ، که معذرت خواهى براى گناهکار سخت و دشوار باشد.
(13) قوله علیه السلام فى فضل الخلق الحسن
ان الحسن الحسن الخلق الحسن
(13) سخن آن حضرت در فضیلت اخلاق خوب
بهترین زیبائى ، اخلاق نیکوست
(14) قوله علیه السلام فى الغنى و الفقر
خیر الغنى القنوع و شر الفقر الخضوع
(14) سخن آن حضرت در غنا و فقر
برترین بى نیازى ، قناعت ، و بدترین فقر، خضوع است
(15) قوله علیه السلام فى الحلم
الحلم کظم الغیظ و ملک النفس
(15) سخن آن حضرت در مورد حلم وبردبارى
حلم و بردبارى ، فرو بردن ، خشم و تسلط بر نفس مى باشد.
(16) قوله علیه السلام فى السماح
السماح ، البذل ء السراء والضراء
(16) سخن آن حضرت در بخشش
بخشش ، اعطاء، در حالت گشایش ، و سختى است .
(17) قوله علیه السلام فى ذم الکبر و الحرص و الحسد
هلاک الناس فى ثلاث : الکبر و الحص و الحسد، فالکبر هلاک الدین و به لعن ابلیس ، و الحرص عدو النفس ، و به اخرج ادم من الجنة ، و الحسد رائد السوء و منه قتل قابیل هابیل
(17) سخن آن حضرت در مذمت تکبر و حرص و حسد
هلاکت مردم در سه امر است : تکبر و حرص و حسد، تکبر نابودى ، دین را در برداشته و به سبب آن ابلیس از درگاه ، رحمت الهى ، دور شد، و حرص دشمن انسان بوده ، و به سبب آن آدم از بهشت ، اخراج گردیده ، و حسد پیشواى بدى بوده ، و به سبب آن قابیل هابیل را کشت .
(18) قوله علیه السلام فى وصف البخل
البخل ان یرى الرجل ما انفقه ، تلفا، و ما امسکه ، شرفا
(18) سخن آن حضرت در توصیف بخل
بخل آن است که آن چه انفاق کرده است ، را تلف شده و آنچه ذخیره ساخته را براى خود شرافت بداند.
(19) قوله علیه السلام فى ذم الحسد
ما راءیت ظالما اشبه بمظلوم من حاسد
(19) سخن آن حضرت در مذمت حسد
جز شخص حسود، ظالمى را شبیه به مظلوم ندیدم .
(20) قوله علیه السلام فى ذم الحرص و الطمع
اجعل ما طلبت من الدنیا، فلن تظفر به بمنزلة ما لم یخطر ببالک
(20) سخن آن حضرت در مذمت حرص و طمع
آنچه از امور دنیا که خواستار آن بوده ، و بدان دست نمى یابى را همانند چیزى قرار ده که به فکرت خطور نکرده است .
فصل چهارم : گزیده اى از گفتار آن حضرت
(21) قوله علیه السلام فى فضل التعلیم و التعلم
علم الناس علمک ، و تعلم علم غیرک ، فتکون قد اتقنت علمک ، و علمت ما لم تعلم
(21) سخن آن حضرت در فضیلت تعلیم و تعلم
علمت را به مردم بیاموز، و از دانش ، دیگرن بهره گیر، تا علمت را استحکام بخشى ، و آن چه نمى دانى را بیاموزى .
(22) قوله علیه السلام لصغار قومه ثىفضل تعلم العلم
انکم صغار قوم ، و یوشک ان تکونوا، کبار قوم اخرین ، فتعلموا العلم ، فمن لم یستطیع منکم ان یحفظة فلیکتبه ولیضعه فى بیته
(22) سخن آن حضرت براى کودکان خاندانش ، در مورد ارزش دانش اندوزى
به درستیکه شما کودکان این خاندان هستید، و به زودى بزرگان و خاندان دیگرى مى گردید، دانش بیاموزید، هر کدام از شما که قادر به حفظ مطالب نیست آن ها را بنویسد و در خانه اش قرار دهد.
(23) قوله علیه السلام فى فضل المشورة
ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم
(23) سخن آن حضرت در فضیلت مشورت
هیچ گروهى مشورت نکرد، جز آن که به راه هدایت خود راهنمایى شدند.
(24) قوله علیه السلام فى التفکر فیما یودع الصدر
عجبت لمن یتفکر فى ماءکوله ، کیف ، لایتفکر فى معقوله ، فیجنب بطنه ما یوذیه ، و یودع صدره ، ما یردیه
(24) سخن آن حضرت در مورد تفکر در منبع اخذ علم
تعجب میکنم از کسى که در مورد غذاهاى خود مى اندیشد، چگونه در علومى که فرا مى گیرد، تفکر نمى نماید، تا شکم خود را از غذاهاى آزار دهنده ، دور دارد، و سینه اش را از آن چه او را هلاک مى گرداند، باز دارد.
(25) قوله علیه السلام فى فضل التفکر
علیکم بالفکر، فانه حیاة قلب البصیر، و مفایتح ابواب الحکمة
(25) سخن آن حضرت در فضیلت تفکر
بر شما باد، به فکر کردن ، چرا که آن زندگى قلب انسان دانا، و کلیدهاى درهاى حکمت است
(26) قوله علیه السلام فى وصف اخ صالح کان له
کان من اعظم الناس ، فى عینى ، صغر الدنیا، فى عینه ، کان خارجا من سلطان ، الجهالة ، فلا یمد یدا الا على ثقة لمنفعة ، کان یشتکى ، و لایتسخط ولایتبرم ، کان اکثر دهره ، صامتا، فاذا قال بذاالقائلین
کان ضعیفا مستضعفا، فاذا جاء الجد فهو اللیث عادیا، کان اذا جامع العلماء، على ان یستمع احرص منه على ان یقول کان اذا غلب على الکملام لم یغلب على السکوت
کان لایقول مالایفعل ، و یفعل مالایقول ، کان اذا عرض له امران لا یدرى ایهما اقرب الى ربه ، نظر اقربهما من هواه ، فخالفه ، کان له یلوم احدا على ما قد یقع العذر فى مثله
(26) سخن آن حضرت در توصیف برادر صالحى که داشت
او در دید من از ارزشمندترین مردم بود، دنیا در چشمش بى ارزش ، و از فرمانروایى جهل و نادانى ، خارج شده بود، و دستش را به سوى چیزى جز با اعتماد به ارزشمندى آن دراز نمى کرد، از وقایع روزگار شکایت نکرده و خشمگین و ملول مى گردید، اکثر ایام ، ساکت بود، و چون لب به سخن مى گشود، و بر گویندگان غالب مى گردید.
انسانى ضعیف و ناتوان شمرده مى شد، و چون زمان کوشش فرا مى رسید، همانند شیر ژیان مى گردید، آنگاه که در جمع دانشمندان قرار مى گرفت ، حرص او در شنیدن از گفتن بیشتر بود، مغلوب کلام و سخن مى گشت ، اما مغلوب سکوت نمى گردید.
و در مورد آنچه انجام نمى داد، سخنى نمى گفت ، در مقابل آنچه نمى گفت را انجام مى داد، اگر دو امر بر او عرضه مى شد که نمى دانست ، کدامیک مورد خشنودى خداست ، آنچه بر هواى نفس خود نزدیک بود، را یافته و ترک مى کرد، کسى را بر امرى که مورد اعتذار واقع مى گردد ملامت نمى کرد.
(27) قوله علیه السلام فى التزود الیوم القیامة
یابن ادم ! انک لم تزل فى هدم عمرک منذ سقطت من بطن امک ، فخذ مما فى یدیک ، لما بین یدیک فان المؤمن ، یتزود و الکافر یتمتع
(27) سخن آن حضرت در توشه گرفتن براى روز قیامت
اى پسر آدم تو از زمانى که از مادر زاده شدى همواره در حال نابودى عمرت مى باشى . از آنچه در دست دارى ، براى آینده ات توشه گیر، مؤمن توشه گرفته ، و کافر بهره مند، مى گردد.
(28) قوله علیه السلام فى بعض المواعظ
ما فتح الله عزوجل على احد باب مساءلة فخزن عنه باب الاجابة و لافتح الرجل باب عمل فخزن عنه باب القبول ، ولافتح لعبد باب شکر فخزن عنه باب المزید
(28) سخن آن حضرت در بعضى از مواعظ
خداوند درگاه سؤ ال و خواهش را بر کسى نگشود، تا درگاه اجابت بسته شود، و بنده درگاه عمل را نگشود، تا درگاه قبول از او بسته شود، و درگاه شکر بر بنده گشوده نشد تا درگاه افزایش نعمت بر او بسته شود.
(29) قوله علیه السلام فى افضل البصائر و الاسماع و القلوب
ان ابصر الابصار ما نفذ فى الخیر مذهبه ، و اسمع الاسماع ما و عى التذکیر و انتفع به ، و اسلم القلوب ما طهر من الشبهات
(29) سخن آن حضرت در برترین دیدگان و گوش و قلب
تیزترین دیدگان آنست که در خیر و نیکى باز شود، و شنواترین گوشها آنست که پند را بشنود، و از آن بهره جوید، و سالم ترین قلبها آنست که از موارد شبهه پاک باشد.
(30) قوله علیه السلام فى کیفة مصاحبة الناس
صاحب الناس مثل ما تحب ان یصاحبوک به
(30) سخن آن حضرت در کیفیت مصاحبت با مردم
با مردم آنگونه مصاحبت و همنشینى کن که دوست دارى با تو آنگونه رفتار کنند.
(31) قوله علیه السلام فى وصف الاخاء
الاخاء الوفاء فى الشدة و الرخاء
(31) سخن آن حضرت در توصیف برادرى
برادرى ، وفادارى ، در سختى و راحتى است .
(32) قوله علیه السلام فى اهمیة الفرائض
اذا اضرت النوافل بالفریضة فارفضوها
(32) سخن آن حضرت در اهمیت واجبات
آنگاه که نوافل به واجبات ضرر مى زنند، آنها را ترک کنید.
(33) قوله علیه السلام لمن وقف بین یدى الله
حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله
(33) سخن آن حضرت براى آنکه در پیشگاه خدا مى ایستد
بر کسى که در پیشگاه خداوند مى ایستد، سزاوار است که چهره اش زرد گردد و اندامش بلرزد.
(34) قوله علیه السلام فى فضل نعم الله تعالى
تجهل النعم ما اقامت ، فاذا ولت عرفت
(34) سخن آن حضرت در فضیلت نعمتهاى الهى
نعمتهاى الهى تا هنگامى که وجود دارند شناخته نمى شوند، و آنگاه که روى گردانند، شناخته مى شوند.
(35) قوله علیه السلام فى الاجمال فى طلب الرزق
لاتجاهد الطلب جهاد الغالب ، و لاتتکل على القدر اتکال المستسلم ، فان ابتغاء الفضل من السنة و الاجمال فى الطلب من العفة ، و لیست العفة بدافعة رزقا، و لاالحرص بجالب فضلا، فان الرزق ، مقسوم و استعمال ، الحرص استعمال الماءثم
(35) سخن آن حضرت در مورد اجمال در طلب روزى
در طلب روزى مانند افراد بسیار تلاشگر کوشش نکن ، و بر قضا و قدر الهى همانند افراد ناتوان متکى نباش ، بدنبال روزى رفتن از سنتهاى الهى ، و اجمال در طلب آن از عفت است ، عفت هرگز از روزى نشده ، و حرص و طمع جلب کننده روزى نیست ، روزى تقسیم شده ، و حریص بودن موجب گناه است .
(36) قوله فى الفرصة
الفرصة سریعة الفوت ، بطیئة العود
(36) سخن آن حضرت در مورد ارزش فرصت
فرصت زود از دست مى رود، و کند باز میگردد.
(37) قوله علیه السلام فى ذم المزاح
المزاح یاءکل الهیبة ، و قد اکثر من الهیبة الصامت
(37) سخن آن حضرت در مذمت خنده
خنده هیبت انسان را برده ، کسى که سکوت مى کند از همه با هیبت تر است .
(38) قوله علیه السلام فى القریب و البعید
القریب من قربته المودة ، و ان بعد نسبه ، و البعید، من باعدته المودة و ان قرب نسبه
(38) سخن آن حضرت در نزدیک و دور انسان
شخصى نزدیک کسى است که دوستى او را نزدیک گرداند، و اگر چه خویشاوندیش دور باشد، و شخص غریب کسى است که دوستى او را دور ساخته باشد و اگر چه خویشاوندیش نزدیک باشد.
(39) قوله علیه السلام فى الخیر الذین لاشرفیه
الخیر الذى لاشرفیه : الشکر مع النعمة ، و الصبر على النازلة
(39) سخن آن حضرت در مورد خیرى که شر در آن نیست
خیرى که شر در آن ، نیست شکر همراه با نعمت و صبر بر ناراحتى هاست .
(40) قوله فى شکر النعمة و کفرانه
النعمة محنة ، فان شکرت کانت نعمة ، فان کفرت صارت نقمة
(40) سخن آن حضرت در شکرگزارى ، نعمتهاى الهى و کفران آن ها
نعمتهاى الهى وسیله امتحانند، اگر آنها را شکرگزارى نعمتند و هنگامى که کفران کردى ، نقمت ، مى گردند.
- ۹۴/۰۳/۱۹